𝐏𝐚𝐫𝐭 7

50 16 2
                                    

R.O.S.E

-" سر انتخاب واحد ترم بعد باید دقت کنم اعتراف میکنم جوگیر شدم.."
+" چرت میگه..دفعه ی بعدم موقع انتخاب واحد مخت رو می فرستی تعطیلات بعدا عر میزنی.."
-" حالا تو چرا ناراحتی؟ کسی که سختی می‌کشه منم.."
+" و کسی که غرغرات رو می شنوه منم.."
-" هی تو فکر کردی کمتر از من غر میزنی؟..نمی تونی مثل رزی یکم باهام مهربون تر باشی؟.."
+"من به اندازه ی رزی صبور نیستم و غیر از اون رزی چهار روزه از دست صدای رو اعصاب تو نفس راحت می کشه.."
-" ای ناسپاس..وجود من مایه شادی و برکته..و حالا که بهش اشاره کردین! رزی؟ با اون شوهر جذابت کجا رفتی چهار روزه نیستی شیطون؟.."
رزی که تا اون موقع کاری جز خوندن چت دعوای مینا و جونگیون توی گپ و حسرت خوردن نداشت، لحظه ای درنگ کرد..چی باید میگفت؟
چطوری ورم گوشه ی لبش رو توجیه میکرد؟
چند روز پیش لورن سر یک بحث کوچیک خیلی راحت دست روی رزی بلند کرد و وجهه ی دیگری رو از خودش به نمایش گذاشت..اون مهربون بود..همیسه مهربون بود تا وقتی رزی ساز مخالف زدن رو باهاش پیش نمی گرفت.
رزی این رو درک کرده بود که مهم ترین اساس ارتباط یک زوج تفاهمه..ولی این به این معنا نبود که اونا نمیتونن در برخی موارد نظرات متفاوتی داشته باشن..به این معنا نبود اگه رزی صداشو بلند کرد و حرف لورن رو قبول نکرد جوابش یک سیلی ایه!
چه قدر تلخ که باز به یاد می آورد این اون لورنی نبود که اصلا عصبانی نمیشد.
کاش ماجرا به اینجا ختم میشد..کاش فقط گوشه ی لبش می‌سوخت..نه پهلوش..نه رونهاش..نه کبودی بزرگ جای گاز روی شکمش!
لورن علاقه ی خاصی به اعمال خشونت موقع سکس داشت و رزی اینو طی دو ماه همسری به خوبی فهمیده بود.
اوایل لورن خودش رو توجیه میکرد و رزی رو خام..با شیرین زبونی و معذرت خواهی های باشکوهش عشق رزی رو سر پا  نگه می‌داشت اما رفته رفته منِشش تغییر کرد و دیگه خبری از اون توجیه و معذرت خواهی هم نبود.
رزی ناراحت و ترسیده بود..آسیب دیده بود..صدمات روحی که رفتار های لورن در رابطه به قلبش وارد میکرد بیشتر از وقتی بود که بدنش رو به دیوار پرس میکرد و یا باعث میشد دسته ای از موهاش از سرش کنده بشه.
لورن از اینکه رزی جیغ می کشید و گریه میکرد و التماس میکرد بَس کنه لذت میبرد و این بود که روح لطیف رزی رو درهم می شکست..کسی دوستش داشت از شکنجه کردنش لذت میبرد و ارضا میشد..دیگه چی از این بدتر؟

-" هی رزی..داری از جواب دادن طفره میری؟..کم کم داره حسودیم میشه ها.."
رزی متوجه شد جواب. دادنش بیش از حد طول کشیده  اما چه جوابی میتونست بده وقتی عامل اصلی مشکل به همه ی چت ها و اکانت هاش به راحتی دسترسی داشت؟
حماقت بود یا دوست داشتن زیاد که رزی یه روز این کارو کرد؟
بغض بار دیگه گلوی دردناکش رو‌ فشرد و دو قطره بلافاصله روی اسکرین گوشی رو تزئین کرد.
" هیچی نیست فقط یه مسافرت کاریه..لورن نمی‌خواست تنها بره پس منم باهاش رفتم.."
-" اووو واقعا الان حسودیم شد ⁦(⁠T⁠  T⁠)⁩.."
+"ای احمق اگه انقدر وقت اضافه داری بشین درساتو بخون..رزی فایتینگ! یه بچه ی خوشگل درست کنید^^"

𝐓𝐈𝐆𝐄𝐑𝐈𝐒𝐇Where stories live. Discover now