𝐏𝐚𝐫𝐭 20

63 19 40
                                    

C.H.A.N

با تو دهنی که خورد صورتش به طرف راست برگشت و با زانو زمین خورد.
"زده به سرت احمق؟.."
شوری خون توی دهنش پخش شد و طولی نکشید که کاسه ی چشماش هم داغ بشن.
" کلیه ات کم بود؟ حالا چشمات ؟دفعه ی بعد چی؟ تا کجا قراره چوب حراج به بدنت بزنی؟.."
کیونگسو به شدت عصبانی بود و با صورت قرمز بالای سر چان ایستاده بود، دستش که از عصبانیت می لرزید نیمی از برگه رضایت اهدا عضو رو مچاله کرده بود و صدای فریادش در بین دیوار های خونه طنین انداخت و به گوش های چان کوبیده شد.
پسر قد بلند با شرمساری روی زمین زانو زده بود و صورت گریونشو پنهان میکرد.
احساس دوستشون درک میکرد اما چاره ای جز این نداشت.
یقه ی لباسش تو چنگ کیونگسو اسیر شد و بدنش رو تا حدودی به طرف بالا کشید" بهت گفتم پول دارم..بهت گفتم صبر کن بهت میدمش گفتم یا نگفتم؟.."
چانیول با عجز کف دستاشو بهم چسبوند" کیونگا..اون وام برای جهیزیه خواهرته..چطور میتونم با این کار ازدواجشو خراب کنم؟.."
دونه های درشت اشک از چشمای کیونگسو فرو ریخت و ریتم صداش از بغض نازک شد" سجونگ بعدا هم می‌تونه ازدواج کنه ابـلـــه.."
چانیول کامل بلند شد و روی پاش ایستاد..کیونگسو پریشون بود و حینی که زیر لب با خودش حرف میزد نمی فهمید داره موهاشو می کنه و به صورت خودش خش می اندازه.
چانیول دستاشو گرفت و سعی کرد متوجهش کنه" کیونگسو کیونگ..اشکالی نداره..من فقط باید منتظر درخواست وامم باشم ..با این پول همه چی حل میشه.."
کیونگسو به ناگه به طرفش برگشت و توی صورت چان جیغ زد " کور میشی چان کور میشی..فکر کردی با درآوردن قرنیه چشمات بازم میتونی ببینی؟.."
چانیول خودش هم میدونست اما متاسفانه این تنها کاری بود که ازش برمیومد.
" کیونگ..تو میدونی که من به جز پدرم کسی رو ندارم..همه بهمون پشت کردن..چشمام که چیزی نیست حاضرم برای خوب شدنش نصف بدنمم بدم.."
چانیول با ملایمت گفت و دوستش رو به آغوش کشید.
کیونگسو از اینکه کاری از دستش برنمیومد براش انجام بده و اونو این طوری در مشقت می بینه از خودش متنفر بود..دستای چان رو پس زد و دوان دوان از خونه بیرون رفت.
_Tigerish_

احتیاط شرط عقله..این اصلی ترین قانونی بود که لویی پارک بهش پایبند بود و محدود به یک مورد نمیشد..در همه ی موارد..و از اونجا که هیچکس دوست نداشت یه هایبرید ببر رو ببینه مثل هالک همه چیز رو خراب می‌کنه و مردم رو تار و مار می‌کنه خیلی مهم بود که که از کافی بودن و موجود بودن همیشگی آرامبخش هاش اطمینان حاصل کنه.
جیسانگ لعنت شده از اون یه ماشین کشتار ساخته بود و هیچکس نمی دونست سرکوب یه هیولای تشنه به خون که یه تلنگر کوچیکی در حد یه استرس نیاز داره چه قدر سخته!
داروخانه خلوت به نظر می رسید و جز چند نفر کسی اونجا نبود.
چانیول وارد شد و صبر کرد تا کار اون دو سه نفر تموم بشه..در همین حین هم هر چه قدر سر گردوند نتونست دریک رو پیدا کنه.
احتمال میداد سرش جایی شلوغه و مدتی رو منتظر موند اما داروخانه خالی از مشتری شد و دریک نیومد.

𝐓𝐈𝐆𝐄𝐑𝐈𝐒𝐇Onde histórias criam vida. Descubra agora