𝐏𝐚𝐫𝐭 30

45 12 23
                                    

نفس نفس میزد..دستش رو طوری روی قفسه سینه اش نگه داشته بود که انگار هر چه قدر بیشتر به اونجا فشار بیاره قلب بی امانش آرام تر خواهد تپید.
دست دیگه اش روی لبه ی مبل می لرزید و درحالی که پشتش ایستاده بود محکم بهش چنگ زده بود.

دینگ دینگ

صدای زنگ و دو کوبش دیگه بر در لرز دیگه ای بر اندام رز انداخت..فاصله ی بین در و پذیرایی پشت اون مبل مثل یه برزخ بنظر می رسید که هر کس که پشت در بود می تونست به راحتی اونو طی کنه..برخلاف رز!
آخرین باری که به اون دنیای بیرون اعتماد کرد و در رو باز کرد فاصله ای با جهنم گذشته نداشت..دیگه هرگز!

' خانوم پارک؟..ای بابا..'

و کوبش در قطع شد..رز اون صدا رو می شناخت..سوفی اجاره نشین واحد چهارم که حتما کار مهمی با آلیس داشته.
رزی پشت همون مبل روی زمین نشست و اجازه داد پلک هاش خیس بشن..دیگه نمی‌خواست هیچکس رو ببینه..دیگه نمی‌خواست به اون دنیای بیرون یه فرصت بده..نگاهش به بالا و اون برگه امتیازات خورد..

' صحبت کردن با همسایه ها ۱۵ امتیاز..'

بلند شد و با خشم اون برگه رو از دیوار کند و توی مشت مچاله کرد و زمین انداخت.
بغض از اعماق گلوش به بالا هجوم می آورد..بیشتر از ترسیدن از سایه های لورن در زندگیش حس میکرد دلش شکسته.
آلیس حرفاشو باور نکرد و یه جورایی حق داشت اما..لوئی چرا؟..چطور تونسته بود باهاش این کارو کنه؟ رز در تمام عمرش به هیچ کس اندازه اون پسر اعتماد نکرده بود..حالا حس میکرد قلبش هم مثل اون برگه مچاله و دور انداخته شده.

_Tigerish_

" دنبال چی می‌گردی ؟ معطلم نکن!.."
با لحن خشک دختر چانیول مردد تر از قبل آب دهنشو قورت  داد و زیر چشمی نگاهی به اطراف کرد..بعد قوطی توی جیبش رو آروم درآورد و روی پیشخوان گذاشت.
دختر یه تای ابروشو بالا انداخت و چرخی به آدامس توی دهنش داد" نسخه؟.."
وقتی چانیول ساکت موند و جوابی نداد نیشخند کمرنگی روی لب های شکلاتی دختر نشست " این دارو ها بدون نسخه فروخته نمیشه می دونی مگه نه؟.."
چانیول جوابی نداد..این داروخانه هم نمی تونست بهش کمکی کنه..اما قبل از اینکه به قوطی چنگ بزنه و بخواد بی حرفی اونجا رو ترک کنه دختر دست چان رو گرفت و نگهش داشت..چانیول با تعجب صورتشو بالا آورد و به دختر نگاه کرد.
دختر کمی خم شد و حریصانه توی چشمای پسر زل زد" نسخه میخوای؟.."
چشمای چان برق زد..بالاخره!
" میتونی اینا رو بهم بدی؟.."
دختر همون طور که از صورت چان چشم بر نمی‌داشت آروم سر تکون داد" گرونه ها..هر کسی توان خریدشو نداره.."
" من پول دارم.."
دختر لبخند کمرنگی زد و آهسته دست چان رو نوازش کرد" خوبه.."
چان چیزی نگفت و آروم دستش رو کشید..هیچ حس خوبی از نگاه اون دختر به خودش دریافت نکرده بود اما وقت اینو نداشت که به این چیزا فکر کنه..بعد مدتها اون تنها جایی بود که تونسته بود ازش دارو گیر بیاره.
" اسمت چیه؟.."
چان بدون جوابی بسته پول گره خورده توی کش رو روی پیشخوان گذاشت و قوطی پر رو برداشت.
شخصیت پسر وکم رویی که داشت برای دختر جالب بود و یه جورایی بنظرش کیوت میومد.
دختر همون طور که داشت با نگاهش چان رو میخورد پول رو نامحسوس داخل آستینش کشید" چیه..اسم نداری؟"
چانیول بدون گفتن یه کلمه زیر لب تشکر کرد و سر به زیر از داروخانه خارج شد.
دختر براش دست تکون داد و بلند گفت" بازم می بینمت آقای بدون اسم!.."
بارون تازه بند اومده بود و توی خیابان خیس چانیول جیبش رو طوری چسبیده بود و راه می رفت که انگار با ارزش ترین دارایی دنیا درونش جا داره..حالا خیالش کمی راحت شده بود و می تونست خداروشکر کنه ، گرچه امیدوار بود دفعه های بعد اون دختر به غیر از پول خواسته های دیگه ای ازش نداشته باشه!چه دردسر ها که از کمبود همین یدونه قوطی کوچیک نکشید..چه دردسر ها!
وقتی از کتابخانه کوچیک نزدیک داروخانه عبور می کرد ناخودآگاه چشمش به چیزی جلب شد.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: May 08 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

𝐓𝐈𝐆𝐄𝐑𝐈𝐒𝐇Where stories live. Discover now