𝐏𝐚𝐫𝐭 15

53 20 42
                                    

C.H.A.N

وقتی چشماش باز شد به خاطر تاری دیدش همه جا محو بود..توی گوشش صدای هشدار دستگاه ها رو می شنید اما به لطف داروهایی که توی رگهاش خالی میشدن گیج تر از اونی بود که بفهمه اوضاع از چه قراره.
چند لحظه بعد به سطح زمین نزدیک تر شد و با دردی که توی زانوهاش پیچید حدس اینکه زمین خورده خیلی سخت نبود..دوباره پلک زد. تاری دیدش رو تا حد زیادی کاهش داد و اولین چیزی که دید شیشه ی شکسته بود..اونم نه هر شیشه ای..چانیول فهمید شیشه ی کپسولی که توش قرار داشت شکسته و دیگه خبری از آبی که بدنش رو احاطه میکرد نیست.
نور قرمز و اعلان هشدار که به طور متوالی روی سرش پخش میشد اونو به خودش آورد.. چشمش به کف کپسول افتاد..کف کپسول!..انگار مشکل جدی به وجود اومده بود که سرنگ های بی شماری که توی ستون فقراتش فرو رفته بودن از کار افتاده بودن و بیخیالش شده بودن..به همین دلیل چان سقوط کرده بود.
جای سوزن ها روی پشتش کمی می‌سوخت و خم به ابروهاش انداخت.. اوضاع خوب به نظر نمی رسید اما خوشحالی کوچیکی ته دلش شکل گرفت.
دست سنگین و بی حالش رو بالا آورد و ماسک اکسیژن رو از روی دهنش برداشت و کناری انداخت..نفس عمیقی کشید و به لبه های دستگاه متوصل شد تا بدن کوفته اشو بالا بکشه.
پاشو از تنگی که همیشه حبسش میکرد خارج کرد و روی زمین خیس گذاشت.
هشدار امنیتی با نور همچنان نواخته می‌شد..چی باعث شده بود این کپسول مقاوم شکسته بشه؟
چان نگاهی به اطراف انداخت و قدم های سستش رو از بین خورده شیشه ها عبور داد..همه جا بهم ریخته بود..اتاق بزرگی که جی سانگ قفسه ها و محلول های مورد علاقه اشو با وسواس چیده بود الان تبدیل به یه میدون جنگ شده بود و همه ی اونا روی زمین خورد شده بودن و قفسه ها به صورت کج‌ و معوجی روی هم افتاده بودن و نصف مسیر بسته شده بود.
با وجود این بهم ریختگی چان حس خوبی داشت چراکه امکان نداشت با این وضعیت با حضور جی سانگ رخ داده باشه..پس اون نبود.
با وجود ضعف زیادش امیدوار بود بتونه از اونجا بیرون بزنه و برای همیشه فرار کنه.
در پس زمینه ی صدای آژیر گوش های چان به طرز ترسناکی صدای ناخوشایندی رو گیر انداخت..یه صدای بد که با وجود ریز بودنش ته دلش رو خالی میکرد.
پاهاشو به سختی حرکت داد تا قفسه های مزاحم رو دور بزنه که با دیدن تصویر روبه روش نفس توی گلوش گیر کرد و سرجاش خشک شد.
جی سانگ روی زمین افتاده بود..کفش ها و لباساش مثل همیشه تمیز و مرتب بودن اما روپوش تنش نه..روپوش سفید جی سانگ با خون قرمز رنگ شده بود و وحشتناک تر از همه اینکه چان نمی تونست سر و صورتش رو ببینه.
چون دختر ظریفی که همیشه خودشو نایون صدا میزد با بدنی عریان روی بالاتنه جی سانگ خیمه زده بود و اون صدا ها رو ایجاد میکرد.
صدایی مثل خرخر و جویدن گوشت بودن..چانیول با وحشت تکونی خورد و قدمی عقب رفت.
نایون بعد از چند لحظه از بدن جی سانگ فاصله گرفت و عاجز زیر گریه زد..و چان اون لحظه دیدش..دهن ، صورت و تمام بدن لخت دختر با خون پوشیده شده بود.
نایون سرجاش زار میزد و با هر حرکت موهای خیسش بیشتر به پهلوی خونیش می چسبید انگار که عذابی که تمام این مدت کشیده رو میخواست با گریه تخلیه کنه.
چان ترسیده حرکت کرد و نگاهش رو از نایون سر داد و به جی سانگ دوخت..به مردی که روی زمین افتاده بود و نصف صورتش خورده شده بود.

𝐓𝐈𝐆𝐄𝐑𝐈𝐒𝐇Where stories live. Discover now