𝐏𝐚𝐫𝐭 22

58 16 31
                                    

R.O.S.E

" داروهاتون رو به موقع مصرف کنید..به خانم لی بگید برای پنجشنبه بعدی یه وقت براتون تنظیم کنه.."
زن مسن تشکر کرد و از روی صندلی اش بلند شد" ممنون آقای کیم..هفته ی بعد می بینمتون.."
دکتر از جاش بلند شد تا با خوش رویی آخرین بیمارش رو هم بدرقه کنه که سر و صدایی از بیرون هر دوشون رو متعجب کرد.
صدای داد و قال و جر و بحث درست از پشت در اتاق میومد و معلوم بود خانم لی تو وضعیت خوبی نیست.
دکتر لبخندی زد و با حفظ ظاهر به در اشاره کرد " بفرمایین لطفا.."
وقتی در مطب باز شد زن مسن فقط تند قدم برداشت تا میدان رو خالی کنه و جونگین با لبخندی که دیگه محو شده بود جلو رفت تا ببینه کی مطبشو رو سرش گذاشته و صداش اون دو زن رو سر جاش میخکوب کرد" اینجا چه خبره؟.."
منشی با عصبانیت به طرف دکتر برگشت " آقای کیم لطفا اجازه بدین زنگ بزنم پلیس این خانوم دنبال دردسر میگرده.."
موهای بهم ریخته و رد قرمز روی دستای سفید منشی بیچاره بوی یه دعوای فیزیکی رو میداد اما جونگین با دیدن زنی که با منشی اش دعوا گرفته بود متحیر شد " آلیس؟!.."
چشمای قرمز آلیس مجددا پر شدن و با استیصال به سمت دوستش رفت و خودشو بغلش انداخت " جونگین.."
چشمای منشی با دیدن این صحنه چهار تا شد ، به نظر می رسید این خانوم وحشی ارتباط نزدیکی با دکتر داشت و خانوم لی با برخوردش آینده ی کاریشو به خطر انداخته بود..بنابراین دستی به سرش کشید و با خدافظی کوتاهی که هیچ کس هم متوجهش نشد پالتوشو برداشت و اونجا رو ترک کرد.
جونگین مبهوت دستشو رو پشت دوستش گذاشت و صدای گریه دختر بلند شد.
"آلیس!..اینجا چیکار میکنی؟ کی اومدی کره؟..چرا گریه میکنی چیشده؟.."
_Tigerish_

جونگین ماگ قهوه رو روی میز گذاشت و روبه‌روی دوستش نشست" شوکه شدم اینجا دیدمت..یه سالی شده نه؟.. کی از استرالیا اومدی؟.."
چشمای قرمز آلیس به بخاری که از قهوه بلند میشد خیره بود و به هیچ کدام از سوال های جونگین جوابی نمیداد..به شدت ناراحت و نگران بود و حتی نمی دونست باید از کجا شروع کنه.
جونگین کم کم داشت نگران میشد..بعد از حدود یه سال دوست قدیمی اش از اون طرف دنیا ظاهر شده بود و به دیدنش اومده بود بدون هیچ خبری اونم به این شکل!
قطعا اتفاق ناجوری افتاده بود..تنها چیزی که می تونست آلیس رو به این حد از آشفتگی برسونه قطعا یه چیز بود..جونگین با تردید پرسید " آلیس؟..رزان خوبه؟.."
نگاه آلیس بالاخره بالا اومد و با صدای لرزونس شروع به صحبت کرد" نمیدونم..جونگین..نمیدونم..رزان نیست..هرجا دنبالش می گردم نیست.."
اخمای جونگین کم کم تو هم رفت " منظورت چیه.."
" جواب پیام هاشو نمیده گوشیش خاموشه ، همسرش هم جواب نمیده..به خونه اش سر زدم کسی نبود..حتی به محل کار لورن رفتم ولی کسی بهم جوابی نداد.."
جونگین سعی کرد آرومش کنه " شاید به مسافرت رفتن..چرا شلوغش میکنی؟"
آلیس با گریه سرشو به طرفین تکون داد"نه این نیست..لورن برای سفر کاری از کره رفته.."
" خوب شاید رزی رو هم برده.."
آلیس با ناراحتی دستاشو روی زانوهایش کوبید " نه این نیست این نیست..رزی جوابمو نمیده..هفته ای حداقل یک بار بهم زنگ میزد حتما اتفاقی افتاده.."
انگار هیچ دلیل و برهان منطقی نمیتونست اون حس منفی رو از وجود آلیس پاک کنه.
جونگین با عجله یه لیوان آب آورد و جلوی آلیس زانو زد و دستاشو گرفت "آلیس آلیس خواهش میکنم آروم باش..سعی کن یه بار دیگه باهاش تماس بگیری مطمئنم جواب میده.."
آلیس مستقیما توی صورت جونگین نگاه کرد و با ترس گفت "جونگین..رزان هر دفعه با ذوق از کلاس ها و دانشگاهش برام تعریف میکرد، از دوستاش و خیلی چیزای دیگه..اما وقتی رفتم دانشگاهش اونا بهم گفتن رزان چندین ماهه انصراف داده.."
جونگین ماتش برد "چی؟!.."
" انصراف داده..رزی من که عاشق کارش بود انصراف داده مگه میشه؟..این به کنار ، تمام این مدت داشته بهم دروغ میگفته..چرا؟..حتی دوستاش هم ازش خبر نداشتند.."
زنگ هشداری توی سر جونگین به صدا درومد..با کنار هم گذاشتن تیکه های پازل و تجربیاتی که در طول سالها بدست آورده بود به آلیس حق میداد این طوری بترسه..وضعیت رزان خوب به نظر نمی رسید.
به یکباره به طرف آلیس برگشت و دستاشو گرفت "آلیس..گفتی لورن تو کدوم شرکت کار میکنه؟.."

𝐓𝐈𝐆𝐄𝐑𝐈𝐒𝐇Where stories live. Discover now