پسر بابایی

991 420 163
                                    

بودن توی ست فیلم‌برداری حتی برای بکهیون هم جالب و جدید بود. مکانی که همیشه تعریفش رو از ییشینگ شنیده بودن رو حالا از نزدیک می‌دیدن و این باعث شده بود پدر و پسر انقدر هیجان زده بشن که همه اتفاقات روز قبل رو فراموش کنن.

جیونگ دست باباییش رو محکم گرفته بود و با دهان باز به اون مکان جادویی نگاه می‌کرد و مدام تکرار می‌کرد: واووووو.

فیلمی که ییشینگ بازیگرش بود یه فیلم فانتزی بود، طراحی صحنه‌اش پر از رنگ و در یه مکان دل باز طبیعی با خونه‌های قدیمی و گریمهای جالب بود.

بکهیون فکر می‌کرد مدتی که قراره اونجا منتظر بشینه احتمالا براشون حوصله سربر باشه، اما انقدر به دنبال جیونگ برای تماشای لباسها و صورتهای گریم کرده بازیگرها به این ور و اون ور کشیده شده بود که اصلا متوجه گذشت زمان نبود.

پسرکش به طور عجیبی برای همه شناس بود. اونها بدون اینکه قبلا جیونگ رو ملاقات کنن می‌‎شناختنش و باهاش گرم و صمیمی رفتار می‌کردن.

وقتی گریم ییشینگ تمام شد و اون با لباسهای جدید و کلاه گیسی که براش گذاشته بودن سمتشون اومد صدای خنده بلند جیونگ که از قیافه جدید یه‌یه جونی خوشش اومده بود لبخند روی لب همه اورده بود.

جیونگ پسر بازیگوشی بود، از طرفی پر از جنب و جوش و کنجکاو اما وقتی کار به طور جدی شروع شد فقط یه تذکر ساده از طرف باباییش کافی بود تا مودب و بی سرو صدا کنار باباش زیر چتر بزرگ بشینه و از اب میوه‌ای که مسئول تدارکات براش اورده بنوشه. همه چیز خیلی سرگرم کننده بود، از پیشنهاد خانم گریمور برای نقاشی صورت جیونگ و انتخاب پسرکش برای اینکه یه اقای پیشول کوچولو بشه تا ملاقات پسرش برای اولین بار با غول.

کارکتر غول گنده نبود. حتی زیاد قد بلند نبود. اون فقط قیافه‌اش به طرز مسخره‌ای زشت و عجیب بود. جبونگ با دیدنش متعجب داد زد اون کیه؟ صدای بلندش توجه همه رو جلب کرد. بکهیون خجالت زده در مقابل عوامل خم شد و عذرخواست اما بازیگر نقش غول با مهربونی سمتشون اومد و دستش رو برای دست دادن با جیونگ دراز کرد.

-من غولم.

رنگِ پریده و نفس نفس زدن جیونگ داشت بکهیون رو نگران می‌کرد. گریم اون بازیگر برای جیونگ ترسناک بود. اما درست لحظه‌ای که می‌خواست پسر کوچولوش رو بغل کنه، جیونگ دست اقای بازیگر رو گرفت و با لبهای جلو داده گفت: تو یه غول کوچولویی، تو از یه‌ یه جونی هم کوچولوتری.

اعتراض جیونگ برای مناسب نبودن سایز غول باعث شد همه اونهایی که اون دور و بر بودن با صدای بلند زیر خنده بزنن. اقای کارگردان پسر کوچولو رو بغل کرد و اون رو همراه خودش جلوی یکی از مانیتورها برد و نشونش داد چه طور قراره اون غول گنده به نظر بیاد.

Tiny LuciferWhere stories live. Discover now