چانیول فکر میکرد بعد از اینکه بکهیون و پسرش رو توی فرودگاه متوقف کرده قراره شاهد یه هیاهوی بزرگ باشه، اما فقط بعد از فریادی که بیون از روی عصبانیت کشید، جانگ ییشینگ با گرفتن بازوش مجبورش کرده بود تا همراهش بره.
چانیول تمام روزهای بعدی اون پسر رو ندید. بیون بکهیون نه توی فروشگاهش بود نه توی جلسات دادگاه.
بعد از اینکه احضاریه قضایی براش ارسال شد، انتظار هر چیزی رو داشت جز دیدن پستهای اینستاگرام بیون بکهیون توی جزیره ججو. وضعیت خندهداری بود، چانیول از نحوهای که اون پسر با ماجرا برخورد کرده بود خوشش میومد، توی نوع خودش جالب بود.
بکهیون حتی با وجود برپایی جلسات دادگاه، اونم وقتی وکیل گرونقیمتی رو به نمایندگی از خودش فرستاده بود، طوری وانمود میکرد که انگار قرار نیست هیچ قانونی واقعیت اینکه اون پدر پسرشه رو تغییر بده.
بکهیون همراه جیونگ به مسافرت رفته بود، هر روز اینستاگرامش رو اپدیت میکرد درحالیکه وکیلش به دادگاه گفته بود به دلیل مشکلات سلامتی موکلش قادر به حضور توی دادگاه نیست و همه جلسات بدون حضورش برگزار شده بود. اما زمانی که قاضی حکم به انجام ازمایش ژنتیک داد بیون بیشتر از این نمیتونست به فرارش از واقعیت ادامه بده.
باید همراه پسرش به بیمارستان میرفت و تحت نظارت مقام قضایی ازمایش ژنتیک برای هر سه اونها انجام بشه.
چانیول شکی برای جواب اون ازمایش نداشت. بدون جواب هم مطمئن بود جیونگ پسر گمشده خودشه اما برای رفتن به بیمارستان هیجان داشت. خودش هم نمیدونست چرا ولی دیدن بیون بکهیون براش جالب بود.
بهترین لباسش رو پوشیده بود، از عطر گرون قیمتی که رایحهاش احساس ارامش میداد استفاده کرده بود و طوری که همیشه میپسندید درست سر ساعتی که تعیین کرده بودن توی بیمارستان بود.
نماینده دادگاه، وکیل خودش و وکیلِ بیون هم سر ساعت خودشون رو رسونده بودن. اما هنوز خبری از بکهیون و پسرش نبود.
وقتی نماینده قضایی از وکیلشون پرسید که بیون و پسرش چرا دیر کردن اون مرد با عذرخواهی کوتاهی گفت: اقای جانگ اطلاع داده توی ترافیک بودن، تا چند دقیقه دیگه میرسن.
شنیدن این اسم اخمهای چانیول رو درهم برد. میونگکی گفته بود جانگ ییشینگ فیلمبرداری داره و نمیتونه همراه بکهیون بیاد، ولی به نظر میرسید اون پسر همون طوری که توی دفترش گفته بود به این خانوادهای که هیچ نسبت خونی باهاش نداشت اهمیت زیادی میداد.
چند دقیقهای که قرار بود منتظرشون باشن بیشتر از 20 دقیقه طول کشید و در نهایت وقتی صدای سلام کردنشون رو شنید سمت جایی که بودن برگشت.
قبل از اینکه حتی به پسر کوچولویی که بخاطر حضانتش اونجا جمع شده بودن نگاه کنه، چشمم به بیون افتاد. از اخرین باری که توی فرودگاه دیده بودش لاغرتر شده بود، رنگ پریده با چشمهای گود افتادهاش که نشان از بیخوابی بود. پس انقدر که سعی داشت نشون بده اون مسافرت بهش خوش نگذشته بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/325482793-288-k46436.jpg)
YOU ARE READING
Tiny Lucifer
Fanfictionبیون بکهیون مالک فروشگاه بی جی بیون، پدر مجرد بیست و چهار سالهای که همراه با پسرش و بهترین دوستش یه زندگی موفق و ایده ال داره، ناگهان با یه بحران بزرگ روبه رو میشه. بحرانی به اسم پارک چانیول که مدعی شده، بیون جیونگ پسر بیولوژیکی اونه.... ******* دنی...