part3

277 44 0
                                    

دوباره با عصبانیت بهم نگاه میکردن.
یونگی:لطفا دیگه دعوا نکنین.
جفتشون برگشتن سمتمو با داد گفتن:
تهکوک:به تو ربطی نداره.
ناخواسته دستامو رو گوشم گذاشتمو رفتم عقب تر.سریع از رو تخت بلند شدمو لنگ زنان رفتم بیرون که با بغل مینهو مواجه شدم.
مینهو:خوبی یونگ؟بهت اسیب نزدن؟چرا فریاد زدی؟
یونگی:گفت پام در رفته برام جا انداختش ولی بیشتر درد گرفته..
با یه حرکت غیر منتظره دستشو انداخت زیر زانوهامو بلندم کرد.
یونگی: هی مینهو چیکار میکنی؟؟
مینهو:پات اسیب دیده نباید روش فشار بیاری.کدومشون بود که برات جا انداخت؟
یونگی:تهیونگ.
مینهو:یونگی تهیونگ از کوک خطرناک تره کوک در جا میکشه ولی تهیونگ از زجرکش کردن خوشش میاد.
سرمو تو سینش فرو کردم.
یونگی: میخوام صحبت کنم اتاقمو عوض کنن.
مینهو:بعد از درمونگاه میریم.
با ورودمون به درمونگاه ازش خواستم بزاریم پایین ولی بهم گوش نداد.رو تخت نشوندم منتظر دکتر موند.
مینهو:هنوزم درد میکنه؟
سرمو به نشونه اره تکون دادم. دستمو گرفت.
مینهو:یکم دیگه صبر کنی دکتر میاد.
یونگی:باشه.
ازش خجالت میکشیدم. اون یه پسره و دقیقا داره عین یعنی دوست پسر رفتار میکنه.يعنی مینهو میخواد.....سرمو به دو طرف تکون دادم.نه نه امکان نداره.
با ورود دکتر افکارمو ریختم تو سطل زباله و به حرفاش گوش دادم. پامو گرفته بود تو دستش.
دکتر:احتمال شکستگی زیاده.کی برات جا انداخته؟
مینهو سریع تر از من جواب داد.
مینهو:یکی از دوستام.
دکتر:آخه دانش آموز رشته موسیقیو چه به اين حرفا. برید عکس برداری و بعد دوباره بیاین پیشم.
خواستم بلند شم که مینهو بلندم کرد.
یونگی:هی..میگم بزارم زمین تو که دوست پسرم نیستی.
مینهو:درسته ولی دوستِ پسرت که هستم.
یونگی:یااا...بزارم زمین خجالت میکشم.
صورتمو با دستمو پوشدندم.هیچ وقت فکر نمیکردم یه همچین لحظه ای رو تجربه کنم ولی سرنوشت به ترس عجیبی لذت بخش و ترسناکه.زیاد طول نکشید که عکس بگیریم و یکمم بخاطر آماده شدن عکس صبر کردیم بعد هم با سرعت به سمت اتاق دکتر رفتیم.
دکتر در حالی که عینکشیو جابه جا میکرد سری تکون داد.
دکتر:درست حدس زدم. یه شکستگیه کوچیک اینجا هست. ولی اون قدری نیست که بخوای گچش بگیری. پاتو باید ببندی و کمتر تحرک داشته باشی.هنوز سال تحصیلی شروع نشده پسر تو خودتو ناکار کردی.
سرمو انداختم پایین.
دکتر هنوز هم حرف میزد ولی نمیتونستم گوش کنم.چرا از کنار مینهو بودن لذت می‌بردم اون یه پسره. یعنی من به هم جنسم گرايش دارم؟؟ با دردی تو پام دست مینهو رو محکم تر دستم فشار دادو از افکارم پرت شدم بیرون.دکتر در حالی که پامو محکم می‌بست سوالی نگام کرد.
دکتر:درد داره؟
آخه این چه سوالیه.معلومه که درد داره‌.
مینهو:نمیشه یکم شول تر ببندینش؟
دکتر:اونجوری که بیشتر اذیت میشه.
دکتر باند رو باز کردو دوباره مشغول بستنش شد.
دکتر:الان خوبه؟دیگه درد نمیگیره؟
یونگی:نه.ممنون.
دکتر:خواهش میکنم...
یه نگاهی به سر تا پام انداخت.
دکتر:تو چرا اینقدر لاغری بچه؟تقویتی چی میخوری؟
تقویتی؟آخه من واقعا اگه میتونستم تقویتی بخورم که اینجا نبودم.
یونگی:نمیخورم.
دکتر رو به مینهو ادامه داد:
دکتر:ببین پسر اگه نمیخوای دوستت تا هفته دیگه بمیره اینارو براش تهیه کن. خودش که فکر نکنم فکرش برسه.
یونگی:نه نیاز.......
مینهو:نیاز هست یونگی. ما که تعارف نداریم.
یه لیست بلند سمتش گرفت‌
یونگی:اینا خیلی زیاده....
مینهو:بیا بریم کاریت نباشه.
از رو صندلی بلند شدمو که باز هم توسط مینهو از زمین بلند شدم.
......................................................‌‌‌‌.....
چقدررر؟؟؟۶۰۰ وون؟
یونگی:مینهو زیاده نمیخواد.
مینهو:تو چیکار داری؟تو دوستمیو من دلم میخواد برات بخرم به تو هم هیچ ربطی نداره.بزن به حساب تولدت که گذشته‌.
چشمکی زدو کارشو سمت فروشنده گرفت‌.
به پلاستیک دارو ها نگاهی انداختم. چقدر زیاد بودن.باید پول مینهو رو بهش پس بدم همین که حالم خوب شه باید برم خونه و پول مینهو رو بهش برگردونم. با فرو اومدنم روی تخت نگاهمو به مینهو دادم. خواستم بشینم که مانعم شد
مینهو:بخواب.داروهاتو برات آماده میکنم.
دارو هارو رو میز تحریر کنار تختم خالی کردو شروع کرد مرتب کردنشون. چشمامو بستم که با صداش دوباره بازشون کردم.
مینهو:بیا اینارو باید الان بخوری.اینارو بخور بعد بخواب.
بیشتر از ده تا قرص تو دستش بود دونه دونه همشو خوردم.
یونگی:دلم درد گرفت اینقدر آب خوردم.
مینهو با خنده کنارم نشست.
مینهو:در عوضش قوی تر میشه.
لبخندی بهش زدم.
یونگی:ممنون امروز خیلی واست دردسر شدم.پول داروهارو....
با قرار گرفتن انگشتش رو لبم حرفمو قطع کردم.
مینهو:من اون کارو برای دوستم انجام دادم به اونم ربطی نداره. من خودم خواستم انجام بدم‌اگه نمیخوای که باهات قهر کنم پس.....
یونگی:باشه باشه...

قدرت_عشقWhere stories live. Discover now