part2

141 21 2
                                    

کوکو از خودش جدا کردو وارد دانشگاه شدن. با ایستادن ماشین مشکی گرون قیمتی جلو در دانشگاه همه به سمت ماشین دویدن.
ته: اونجا چه خبره.
کوک: نمیدونم.
هر دو پسر با دیدن شخصی که از ماشین پیاده شد شوکه بهش نگاه کردن‌.
تهکوک: یونگی؟؟؟
هوسوک: نه شوگا.
هر دو پسر به سمت دوستاشون برگشتن.
جیمین: الان همه به اسم شوگا میشناسنش
جین: من که باورم نمیشه این همون پسر بچه لوس قدیمه.
نامجون حرفشو تایید کردو دست کوک رو گرفت.
نامجون: بهتره بریم. فکر نکنم اینجا موندن خوب باشه.
تهیونگ به زور نگاهشو از یونگی که درست مثل به الهه توی اون لباسای مشکی شده بود گرفتو به کوک داد.
ته: بریم عزیزم؟
کوک دست تهیونگو تو دستش قفل کردو راهشون به سمت کلاس کج کردن‌. حالا دیگه شش تایی نمیتونستن باهم درس بخونن. کوک و تهیونگ یه سال عقب مونده بودن و این واسه کوک خیلی خوشحال کننده بود چون یونگی تو کلاسشون نبود‌. ولی سرنوشت چیز دیگه ای برای دو پسر نوشته بود.
استاد: خوب بچه ها سه تا دانش آموز جدید داریم. خودتونو معرفی کنینو بشینین.
تهکوک نگاهی به پشت سرشون کردن ولی کسیو ندیدن
ته: کیم تهیونگ هستم.
کوک: منم جئون جانگکوک هستم.
با شنیدن صدای آشنایی دو پسر شوکه به پشت سرشون نگاه کردن.
یونگی: پارک یونگی هستم.
پوزخند ترسناک یونگی تن دو پسر رو لرزوندو باعث شد بیشتر بهم بچسبن.
کوک: اروم باش ته.
تهیونگ سر تکون دادو همونطور که دست کوکو محکم فشار میداد روی صندلی هاشون که درست پشت سر هم بود نشستن. یونگی پشت دو پسر نشستو همون طور که پاشو رو پاش انداخته بودو رو صندلی لم داده بود به دو پسر خیره بود. افکار پلیدش مانع تمرکز میشدن و این داشت پسرو عصبی میکرد. دفتر مخصوص آهنگسازیشو دراوردو شروع کرد به نوشنن.
تهیونگ
با شنیدن صدای زنگ دستامو به سمت بالا گرفتمو کششی به بدنم دادم.
یونگی: پارسال دوست امسال آشنا.
به سمتش برگشتم.
کوک: مزاحممون نشو پارک.
یونگی سری تکون دادو نگاهشو بهم داد.
یونگی: شما دوتا مگه باهم دعوا نکرده بودین؟ چی شد پس ته؟
کوک اومد جلومو یونگی رو به عقب هول داد.
کوک: حدتو بدون پارک
با ورود هوپمین و نامجین ،یونگی خنده هیستریکی کرد. بچه ها کپ کرده به یونگی نگاه میکردن. کی باورش میشد این همون یونگی کوچولو مهربون باشه. این الان به یه هیولا تبدیل شده.
یونگی: میگم ته ته. بازم جرات میکنی منو بفاک بدی؟باید بگم خوب شلوارمو بچسب قول نمیدم وقتی درش میاد باهات خوب رفتار کنم.
نگاهشو به کوک داد.
یونگی: توهم همین طور بانی کوچولو
کوک با حرص به یونگی نگاه میکرد‌. تموم بچه های کلاس از ترس پشت هم پنهون شده بودنو بهشون نگاه میکردن. یونگی نگاهشو از کوک گرفتو به هوسوک و جیمین داد.
یونگی: شما دوتا.
هوسوکو جیمین کمی اومدن جلو تر.
یونگی: امشب به این آدرسی که اینجا نوشتم بیاین.فکر کنم نیاز باشه به این خوشکلا ثابت کنم اینجا رئیس کیه.
کارتی رو سمتشون گرفتمو از کنارشون رد شد.
کوک: اون چیه؟
هوسوک با حرص نفسشو بیرون داد.
هوسوک: سکس پارتی دعوتمون کرده.
کوک: لابد دلش برای بفاک رفتن تنگ شده. منم باهاتون میام.
دست کوکو گرفتم.
ته: نه کوکی میخوای خودتو به کشتن بدی؟
کوک: نگران نباش. این فقط رفتارش عوض شده ولی واسه من هنوز اون بیبی بوی بفاک دادنیه.
حرفش یکم بهم ارامش داد. بفاک دادنی؟ پس یعنی میخواست بره تا یبار دیگه یونگی رو بفاک بده. ناخواسته لبخندی رو لبم نشست.
جین: هی تهیونگااا چرا اینقدر مرموز رفتار میکنی.
به جین نگاه کردم.
ته: میترسم وقتی میرسم ببینم بجای یونگی کوک بفاک رفته باشه.
جیمین: این خنده داره؟
ته:نه فقط این خنده داره که این بچه تا یکسال پیش زیر منو کوک زجه میزد ولی حالا....
کوک: باید خودم درستش کنم. منم باهاتون میام‌.
بیشتر به کوک چسبیدمو بازوشو بغل کردم
ته: نمیزارم تنها بری. منم میام.
کوک: لازم نکرده خودم تنها میرم.
ته: خوب بچه ها ساعت چند میرین؟
.....................................
[ساعت ۱۲ ]
یونگی
همونطور که رو مبل کلاب لم داده بودم به در نگاه میکردم. علاوه بر هوپمین، تهکوک و نامجینم اومده بودن.
به استقبالش رفتم.
یونگی: هیی مثل اینکه همتون مشتاق حال کردن بودین ؟نظر شما جناب تهیونگ؟
با علامت به افرادم همشونو گرفتنو دستمالی رو رو دهنو بینیشون قرار دادن. دستمالو از جلو دهن ته کنار زدم‌. من اونو هوشیار میخواستم.
دستشو تو دستم پین کردم‌
یونگی:بقیشونو ببرینشون عمارت. این با خودم.
افرادم تعظیم ۹۰ درجه ای کردنو هر کدومشون یکی از پسرارو در حالیکه بیهوش بودن بلند کردو خارج شدن.
ته: کجا میبریشون ؟میخوای چیکار کنی؟
چونه تهیونگو تو دستم گرفتمو خیره نگاش کردم.
یونگی: زیاد حرف نزن‌. نمیخوام با صدای خش‌دارت برام ناله کنی.
تهیونگ شوکه نگام کرد.
یونگی: چیه؟ تا قبل از این هرزه جئون جانگکوک بودی حالا جنده من باش. جنده مخصوص خودم.
خنده هیستریکی کردمو تهیونگو دنبال خودم بیرون کشیدم.همون طور که کرواتمو شل میکردم تو ماشین هولش دادم.
یونگی: خیلیا واسه گرفتن این پست تو صف بودن ولی همه چیش واسه تو رایگانه کیم تهیونگ.

قدرت_عشقWhere stories live. Discover now