part18

174 25 1
                                    

ضربات متعدد مشتم تو دیوار زخمای دردناکی رو روی دستم ایجاد کرده بود. کوک محکم از پشت بغلم کرد ‌.
کوک:اروم باش میگم تقصیر تو نیست‌.
زیر لب فقط یه حرفو تکرار میکردم. تقصیر منه‌ واقعا تقصیر من بود.تقصیر من بود.گند زدی کیم تهیونگ. اگه بلایی سرش بیاد تقصیر منه‌. آره تقصیره توعه تهیونگ...لعنت بهت تهیونگ...
با حس سوزش چیزی پشت دستم به کوک و پرستار کنارش نگاه کردم.
کوک
تهیونگ به منو پرستاری که بهش گفته بودم بیاد نگاهی کرد. همزمان با بیرون کشیده شدن سرنگ از دستش روی زمین افتاد. بلندش کردمو روی برانکارد گذاشتمش. یونگی یا تهیونگ...باید پیش کدومشون می بودم؟خواستم دنبال تهیونگ برم که با بیرون اومدن دکتر از اتاق عمل پشیمون شدم.
کوک:دکتر چی شد...
ضربان قلبم دوباره رفته بود رو هزار. منتظر به لب های دکتر نگاه میکردم.
دکتر:متاسفم ما هر کاری میتونستیم براشون کردیم.وضعیتشون پایدار نیست نمیدونیم میتونن ادامه بدن یا نه. به سرشون ضربه سنگینی وارد شده و تا ناحیه نخاع هم ادامه پیدا کرده. به همین دلیل نمیدونیم بعد از بیدار شدن چه عوارضی به دنبال داشته باشن.
یانگهو:میتونم برم پیشش؟
دکتر:چند دقیقه دیگه میتونید.پرستارها راهنماییتون میکنن.
یانگهو:ممنون.
با حرص به یانگهو نگاه کردم.
کوک:همش تقصیر توعه.
یقمو گرفتو کوبیدتم به دیوار.
یانگهو:اون پسرمه میفهمی؟
کوک: پسرت نیست فقط بازیچه جدیدته.
هولش دادمو به سمت اتاق تهیونگ رفتم. عرق سردی که رو پیشونیش نشسته بود بیشتر نگرانم میکرد.دستمالی رو برداشتمو به قصد پاک کردن عرق روی پیشونیش جلو رفتم که با داد تهیونگ سریع دستشو عقب کشید.
ته:اون میمیره. تقصیره منه. اون...
بغض کرده ادامه داد.
ته:تقصیر من بود...اگه من نبودم چیزیش نمیشد....همش تقصیر منه..
گریش اوج گرفت. سریعا بغلش کردمو اون هم سرشو به سینم فشوردو لباسمو چنگ زد‌.
ته:چرا جلومو نگرفتی..چرا همونجا نزدی تو دهنم بگی نکن..چرا کوکیی...
محکم تر به خودم فشوردمش.
کوک:دکتر گفت وضعیتش ثابته نگران نباش.خطر رفع شده فقط باید وایسیم بهوش بیا.
سریعا اشکاشو پاک کرد.
ته:جدی؟
دستامو قاب صورتش کردم.
کوک:معلومه.از همون اولم گفتم نگران نباش.
با حس نرمی لباش رو لبام شوکه نگاش کردم.چشماشو بسته بودو میبوسیدم. اما این بوسه مثل بقیه بوسه هاش نبود. این متفاوت بود.اون قدری لذت بخش بود که دلم نمیخواست تموم شه. منم چشمامو بستمو حلقه دستامو دور کمر باریکش محکم تر کردم.
بدون توجه به مکانی که توش قرار داریم تهیونگ رو بلند کردمو دستامو زیر بوتای نرمش گذاشتم. به سمت در رفتمو قفلش کردم. اروم تهیونگ رو روی تخت خوابوندنمو دستمو زیر لباش فرو کردم. با گرفتن نیپل کوچیکش بین انگشتای کشیدم گازی از لبم گرفت. همین باعث شد بیشتر باهاش بازی کنم. ناله های تهیونگ رو یکی یکی تو دهنم خفه میکردم. با شنیدن هر کدوم از ناله هاش که تو دهنم خفه میشد حرکت کوچیکی تو پایین تنم حس میکردم. گازی از لبش گرفتمو ازش لباش دل کندم.
ته:آهه کوک....چرا کنار کشیدی؟....حالا کی اون پایینی رو جمع میکنه؟
به دیک بیدارش نگاه کردم.
کوک:متاسفم تهیونگا ولی ما فقط دوستیم.من زیاده روی کردم ببخشید.
پشتمو بهش کردم.

قدرت_عشقWhere stories live. Discover now