موسیقی دوازدهم🎻

375 147 41
                                    

Song: Fear of the water
Channel: Light_Sage

داستان از دید بکهیون:

به دیوار مقابلش خیره شده بود. با هنرجوی مرموزش کلاس داشت و صادقانه از این بابت خوشحال نبود... نمی‌دونست چه حسی داره، تنها حسی که براش ملموس بود اعتماد نداشتن به چانیول بود. تابی به مچ دستش که به‌خاطر برگزاری کلاس‌های زیاد درد می‌کرد، داد.
با شنیدن صدای پا حواسش جمع شد و همون موقع صدای چانیول رو شنید:

- سلام استاد

سرش رو برگردوند و به شاگردش که هنوز وارد کلاس نشده بود نگاه کرد

- سلام... بیا تو

- ببخشید که تاخیر داشتم

بکهیون متوجه ساعت نشده بود، حتی دیگه مهم هم نبود. به چانیولی که کتش رو به چوب لباسی آویزون می‌کرد زیرچشمی نگاه کرد و قبل از این که چشم‌توچشم بشن، روش رو برگردوند.

چند لحظه بعد هنرجوش مقابلش نشست و بکهیون نفس عمیقی کشید. چانیول مشغول آماده کردن ساز شد و هر چند لحظه یه بار به بکهیون نگاه می‌کرد، انگار منتظر بود... منتظر این که مثل جلسات قبل استادش در این چند دقیقه حرفی بزنه، اما بکهیون خسته‌تر از این بود که میلی به حرف زدن داشته باشه، فقط می‌خواست زودتر کلاس تموم شده تا به خونه بره و استراحت کنه.
قبل از درخواست چانیول، ساز رو ازش گرفت و مشغول کوک کردنش شد و متوجه نگاه‌های خیره چانیول به خودش بود، حتما داشت دقت می‌کرد ویولن رو چطور باید کوک کنه. بدون این‌که سرش رو بالا بگیره ساز رو به چانیول برگردوند، به صندلی تکیه داد و با دست دیگه‌اش مچ دردناک دست راستش رو گرفت

- اگه آماده‌ای قطعه‌ای که باید تمرین می‌کردی رو بزن

از زیر چشم، تکون خوردن چانیول رو دید

- بله آماده‌ام

- خوبه

زیرلب گفت و با شنیدن صدای ویولن بالاخره سرش رو بالا گرفت و به چانیول نگاه کرد. حدود دو ماه بود که با این پسر کلاس داشت و تا جایی که یادش می‌اومد از همون اول نتونسته بود کلاس رو جوری که واقعا می‌خواست، برگزار کنه، چانیول دوست مدیر آموزشگاه بود و سوهو ازش خواسته بود باملایمت باهاش رفتار کنه، به‌مرور زمان کمی با شاگردش احساس راحتی کرده بود ولی حالا این‌جا بودن... جایی که بالاخره ذوق و علاقه‌ی شاگردش به ویولن از چشمانش مشهود بود ولی بکهیون دیگه اعتماد و میلی به برگزاری کلاس با چانیول نداشت.
چانیول مستعد و باانگیزه بود، جوری که صدای قطعه موسیقی رو با ویولن درمی‌آورد کاری نبود که هنرجوهای هم سطحش قادر به انجامش باشن، اگه هر هنرجویی جز چانیول بود همین الان بهش می‌گفت که کارش واقعا خوبه ولی برای چانیول، نه... نمی‌تونست. ترجیح می‌داد تا باهاش تسویه کنه و از این کلاس راحت بشه. ناخودآگاه، اخمی از فکرهای تو سرش کرد. چند لحظه گذشت که با دیدن اشتباه گرفتن ساز نتونست جلوی عصبانیتش رو بگیره و با صدای تقریبا بلندی گفت:

Maybe on the MoonWhere stories live. Discover now