سمفونی سیزدهم🎼

425 144 111
                                    

Songs:
Mystery of Love
Futile Devices
Channel: Light_sage





با صدای زنگ خونه کتابش رو داخل ساک چرمی‌اش انداخت و به سمت در رفت، درحالی‌که خمیازه می‌کشید از لنز چشمی نگاهی انداخت و با دیدن چانیول در رو باز کرد

- سلام، صبحت بخیر

لبخندی به صورت شاداب و مهربون چانیول زد و جوابش رو داد:

- سلام عزیزم

به سمت اتاقش برگشت، نگاه مرددی به دفتر خاطراتش انداخت، خیلی دوست داشت که وقتی در سکوت ساحل نشسته و طلوع رو نگاه می‌کنه چیزی بنویسه، نفس عمیقی کشید و دفترچه رو داخل ساکش انداخت.

- آماده‌ای؟

با سوال چانیول برگشت و مکثی کرد، تقریبا هر چیزی که باید رو برداشته بود

- آره، فکر کنم همه چیز رو برداشتم

چانیول به ساک چرمی اشاره کرد و با تعجب پرسید:

- فقط همینه؟

- آره

- باشه پس، ببندمش؟

هومی کرد و برای آروم کردن ذهنش نگاهی به اطراف انداخت

- آره

چانیول جلو اومد و زیپ ساکش رو بست، بلندش کرد و به سمت در خونه رفت. بکهیون کاور سازش رو روی شونه اش انداخت، دستش رو به قفسه‌ی بابی کشید

- فقط یکم تنها بمون ، باشه؟

- بکهیونا، دیرمون شد بیا

با صدای چانیول، به سمت پنجره رفت و دستش رو به برگ‌های درخت جلوی پنجره اش کشید، به‌آرومی شاخه‌هاش رو عقب زد و پنجره‌ رو بست. از اتاق بیرون رفت و با دیدن چمدون بزرگ چانیول متعجب شد

- مگه فقط سه روز نیست؟

- آره

- پس چرا این‌قدر وسیله آوردی؟

- خیلی نیست، یه دست لباس ورزشی، یه دست برای کوه، لباس‌های خونه و چیزهایی مثل این

- پوف... خدایا

زیرلب گفت و کیف پول و ساعتش رو برداشت.

- اون چیه؟ سازته؟

سرش رو برای تایید تکون داد

- داریم چند روز می‌ریم مسافرت که از کار دور باشیم، نیارش

کاورش رو محکم‌تر گرفت

Maybe on the MoonWhere stories live. Discover now