سمفونی پانزدهم🎼

416 135 87
                                    

Songs:
Indigo Night
Goodbye brother
Channel: Light_Sage

داستان از دید بکهیون:

چانیول درحال نواختن پیانو بود، بکهیون چشمانش رو بست و به صدای کلاویه‌ها گوش فراداد. حسی همچون معلق بودن داشت، حسی مانند غرق شدن، غرق شدن در آبی خروشان یا راکد؟ شاید هیچ... مغروق در هیچ.
چشمانش رو باز کرد و از روی تخته‌ی پیانو بلند شد و به سمت مرکز سالن بزرگ متروکه و سفید رفت

- می‌خوای برقصی؟

از سوال چانیول تکخندی زد و دستش رو به ستون تکیه داد

- من؟ فکر نمی‌کنم بتونم برقصم

- ولی وقتی بچه بودی چند جلسه‌ای کلاس باله رفتی

از شدت شوک ابروهاش بالا پرید، چانیول از کجا می‌دونست؟ انگار که چانیول سوالش رو از چشم‌های گیجش خوند

- بیخیال بکهیون، بچرخ، ریتم رو پیدا کن

- ولی من بلد نیستم باله برقصم، توش افتضاحم

- چرا؟ چون پدرت بهت گفته بود باله دخترونه‌ست...؟ با من برقص، من کمکت می‌کنم

چانیول موسیقی رو عوض کرد، خبری از مینور نبود، کلاویه‌ها رو بلند و محکم فشار داد، دست بکهیون بی‌هیچ اختیاری با صدای موسیقی ماژور چانیول بالا رفت، روی پنجه پاهاش ایستاد و شروع به چرخیدن کرد. سرش رو پایین آورد و به لباس مردونه‌ی پاپیون‌دار حریر سفیدی که به تن داشت خیره شد

- سریع‌تر بکهیون

- نمی‌تونم

- می‌تونی، من بهت اعتماد دارم

کلاویه‌ها سریع‌تر فشرده شد و بکهیون چرخید، چرخید و چرخید، دیگه نمی‌تونست، نفس کم آورده بود

- چانیول

صداش این‌قدر آروم بود که به گوش چانیول نرسید، پاهاش در هم گره خورد و محکم به زمین افتاد. از شدت درد نگاهش رو به دست راستش دوخت... دستش... دستش کو؟

جیغ بلندی کشید و از خواب بیدار شد. دستش رو از زیر سر چانیول بیرون کشید

- یا مسیح، چی شده؟

چانیول که از صدای جیغ بکهیون از خواب پریده بود هل شده پرسید

- دستم، دستم

- دستت چی؟

- حسش نمی‌کنم

بکهیون وحشت‌زده گفت و دستش رو بالا آورد، دستش بدون اختیاری پایین افتاد.

Maybe on the MoonWhere stories live. Discover now