Song: Persephone
Channel: Light_sageحولهای دور کمرش بست و از حموم بیرون اومد، مقابل آینهی اتاقش ایستاد و موهاش رو با حولهی کوچیک دور گردنش خشک کرد. با وجود خستگی زیادی که داشت باید به فروشگاهی میرفت که همیشه سازهاش رو ازش خریداری میکرد. بکهیون بهش گفته بود وقتشه ویولن بخره و نوتها رو برای جلسهی بعدی تمرین کنه، طبق معمول چانیول هم کارهاش رو به آخرین لحظه موکول کرده بود و فقط امشب و فردا رو وقت داشت تا نوتها رو تمرین کنه.
حولهاش رو از دور کمرش جدا کرد و شلوار جین مشکی و هودیای به همون رنگ رو تنش کرد. هوا کمکم سرد شده بود و چانیول آخرین چیزی که میخواست سرماخوردگی در این اوضاع شلوغ کاریاش بود. از خونه بیرون اومد و سوار ماشینش شد. امشب حالش بهطرز دلپذیری خوب بود و میخواست مود خوبش رو با آهنگی ملایم و کلاسیک حفظ کنه. با دیدن میسکال مادرش، شمارهاش رو گرفت- سلام مامان
- سلام پسر عزیزم، حالت خوبه؟
- خوبم، شما و بابا حالتون خوبه؟
- ما هم خوبیم، دلم برات تنگ شده عزیزدلم
- ببخشید میدونم خیلی وقته که نیومدم خونه، خیلی سرم شلوغه
- تو خیلی کار میکنی پسرم، یکم استراحت کن، آخر هفته بیا پیشمون
- حتما میام، لطفا برام شام درست کن مامان، خیلی وقته غذای خوشمزهای نخوردم
- باشه عزیزم پس من این هفته منتظرتم
- چشم، به بابا سلام برسون
با مادرش خداحافظی کرد. این دو ماه اینقدر درگیر شده بود که به هر کسی که ازش گله میکرد، حق میداد.
با رسیدن به فروشگاه موردعلاقهاش لبخندی زد، اینجا برای چانیول حکم بهشت رو داشت و حتی همهی سازهای آموزشگاه خودش رو هم از همینجا سفارش میداد. از ماشین پیاده شد و ناخودآگاه به قسمت پیانو رفت. متصدی پیانو با دیدنش لبخندی زد
- آقای پارک، سلام خوش اومدید
- سلام وندی
گردنش رو کشید و خیلی سریع اطرافش رو نگاه کرد:
- پیانوی جدید آوردین؟
- بله، ولی فقط چند مدل، لطفا بیاید بهتون نشون بدم
پشت سر وندی راه افتاد و با کنجکاوی اطرافش رو از نظر گذروند، با دقت به پیانوهایی که بهش نشون داده میشد نگاه میکرد و به توضیحات اون دختر گوش میداد
![](https://img.wattpad.com/cover/338878461-288-k102187.jpg)
YOU ARE READING
Maybe on the Moon
Fanfictionپارك چانيول ٢٧ ساله، مدير و استاد آموزشگاه موسيقي معروف فلوراست و به بيون بكهيون، استاد ويولن ٣٤ ساله كه مرد جدي و سردي هست، علاقمند ميشه. فيكشن: Maybe on the Moon كاپل: چانبك، بكيول ژانر: رومنس، درام، روزمره نويسنده: Light