Part11(کفش های باله)

637 123 175
                                    

نیم ساعت قبل*

جیسونگ به رفتن هیونجین و فلیکس به اتاق پرستار نگاه کرد تا زمانی که از دیدش محو شدن.
قدم هاشو سمت سالن رقص تند کرد و همین که واردش شد، نگاه لی مینهورو روی خودش حس کرد.
سرشو برگردوند و با مرد چشم تو چشم شد اما مینهو بلافاصله نگاهشو از پسر دزدید.
مینهو سرجاش ایستاد و دست هاشو به هم کوبید تا توجه بچه ها بهش جلب بشه.
-"خوب.. همگی...امروز میخوام که هرچی از تانگو بلدین رو بهم نشون بدین فهمیدین؟"
همین حین قیافه بچه ها توهم رفت و برای مینهو سوال شده بود که چه چیزی باعث شده بود اونا انقدر حالشون بد بشه.

-"این چه قیافه اییه گرفتین!؟"
پسری که ظاهرا نمایده کلاس بود، قدمی جلو برداشت و از طرف همه بچه ها گفت:"اقای لی رقص تانگو خیلی چندشه میشه یه کار دیگه انجام بدیم؟"
مینهو متعجب به پسر نگاه کرد و زمزمه کرد:"حالا که به نظرتون رقص تانگو چندشه چطوره به گروه های دونفره تقسیم بشین و زوج بشین! بعدش انقدر برقصین تا براتون این رقص جا بیوفته و چندش و لوس نباشه"
همه بچه ها آهی کشیدن و یکی یکی سمت هم میرفتن تا پارتنرشون رو انتخاب کنن.
اما این وسط جیسونگ فقط چشم هاشو میچرخوند تا فلیکس رو پیدا کنه که با یاد اینکه اون الان با اقای هوانگ تو اتاق پرستاره و پاش اسیب دیده، دستشو لای موهاش فرو کرد و کلافه موهاشو به هم ریخت.

اهی کشید و اطراف خودش دنبال شخصی میگشت تا باهاش هم گروهی بشه اما با ندیدن کسی ناامید به گوشه سالن رفت. وقتی فلیکس نبود جیسونگ تنها به نظر میرسید.
خیلی خیلی تنها...
چون تنها دوستی که داشت اون پسرک کک و مکی بود.
اهی کشید و روی زمین چمباتمه زد تا وقتی که صدای اروم موزیک تو سالن پخش شد و همه بچه ها شروع کردن با زوج هاشون به رقصیدن.

جیسونگ نگاهشو از بچه ها گرفت و به مینهویی که مطمئننا داشت با چشم هاش دنبالش میگشت خیره شد تا زمانی که دوباره چشم های درشت مرد روی صورت درهم رفتش زوم شد!
با قدم های محکم سمت جیسونگ قدم برداشت و جیسونگ میتونست قسم بخوره از قدم های منظم و محکم اون مرد میترسید، پس سریع رو به روی میتهو ایستاد.
-"اقای لی من هم گروهی ایی ندارم"
مینهو نیم نگاهی به سرتا پای جیسونگ انداخت و با تمسخر گفت:"مشخصه! ولی تقصیر من نیست که کسی نمیخواد هم گروهی تو بشه"

جیسونگ پوفی کشید و همین حین دست های بزرگ مرد روی کمر باریکش نشست:"با من برقص!"
جیسونگ هول شده قدمی عقب رفت تا اینکه به دیوار پشست سرش برخورد کرد:"ب..با شما؟ و..ولی نمیشه..."
-"ازت نپرسیدم بهت دستور دادم"
جیسونگ سرشو پایین انداخت و قدمی به مرد نزدیک شد.
حقیقتا اینکه با مینهو برقصه براش خجالت اور بود! به ناچار دستاشو روی شونه های پهن مرد قرار داد و با حرکت پاهای مینهو شروع کرد به رقصیدن.

دست های مرد روی کمرش تکون میخوردن یا گاهی بالا تر میومدن و شونه های ظریفشو لمس میکردن.
جیسونگ هم دست هاشو بی پروا دور گردن مینهو حلقه میکرد و با چشم های درشتش به چشم های سرد مینهو زل میزد.
البته کاری جز زل زدن نمیتونست انجام بده، چون مینهو حین رقص تمام اجزای صورت جیسونگ رو با نگاه یخیش ازنظر میگذروند.
جیسونگ گوشه لبشو گاز گرفت و سعی کرد نگاهشو از چشم های مرد بدزده اما مینهو مثل اهن ربا عمل میکرد..اونقدر جذاب و زیبا بود که جیسونگ نمیتونست نگاهشو از چهره دبیرش برداره.

 𝑨𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢Where stories live. Discover now