Part 6: I want U

802 115 20
                                    

سومین شیرینی رو داخل دهنش گذاشت و از شدت خوشمزگیش هومی کشید:
× لعنتی، مزه بهشت میده.
÷ ته؟

عادی بود که هنوزم با شنیدن این صدا و این لقب… تمام وجودش میلرزید و قلبش با تمام قوا میتپید؟

‘ نه تهیونگ!… باید قوی باشی پسر، تو همون امگایی هستی که آلفا ها هم ازش حساب میبرن!’ چهره سردی به خودش گرفت و چرخید.

‘ خب تف توش!… چرا باید انقدر خوشتیپ باشه؟… لعنتی یکم آرومتر، الآن لو مون میدی!’ هومی کشید که هوسوک سرتاپاش رو برانداز کرد و برای بار هزارم به داشتن جفتی به باوقاری و زیبایی تهیونگ افتخار کرد .

÷ میتونیم حرف بزنیم؟

تهیونگ چشماش رو توی کاسه چرخوند و درحالی که از کنارش رد میشد گفت:

× مراسم ازدواج هیونگه و اصلا نمی…


با گرفته شدن مچ دستش حرفش توی گلو خفه شد و رنگ از رخش پرید.

میتونست قسم بخوره که هوسوک از سرد شدن یهویی تهیونگ، از آشوب درونش خبردار شده. هوسوک سر چرخوند و گفت:

÷ امشب نه!… بهت خبر میدم بیبی. بیبی؟ لعنتی!

دستش رو ول کرد و با قدم های بلند از امگاش دور شد. و اما تهیونگ… خشکش زده بود و همونطور وسط سالن ایستاده بود.

مدتی که گذشت با حس تنگی نفس به سمت در خروجی دوید و وقتی از سالن خارج شد.

کنار دیوار سر خورد و سعی کرد نفس عمیق بکشه.

از شدت ضعف اشک توی چشماش جمع شد و دستاش مشت شد.

× نباید برمیگشتی هوسوک… نباید برمیگشتی که دوباره نابودم کنی.


***



وارد اتاق شد و جونگ کوک با پشت سرش اومدن، درو بست و قفل کرد.

دستاش رو باز کرد و کششی به تنش داد:

_ آخیششش… داشتم بین اون همه آدم خفه میشدما.

با گره شدن دستای جفتش دور کمرش، خندید و دستاش رو روی دستای کوک گذاشت.

_ مرسی کوکی… همه چیز از رویاهامم قشنگتر بود. جونگ کوک سرش رو روی شونه جیمین گذاشت و هومی کشید:

+ خیلی خوشگل شده بودی… آخ اگر بدونی چقدر دلم میخواست چشمای اون هرزه هارو از کاسه در بیارم.

جیمین خنده بلندی کرد و چرخید.

روی چشم راست کوک رو بوسید و گفت: _ من فقط برای توعم… آلفا.

همین جمله کافی بود که گرگ منتظر و گرسنه جونگ کوک بیرون بیاد و با شدیدتر شدن رایحه ش گرگ جیمین هم کنترل رو دست بگیره.

کوک نیشخندی زد و گفت:
+ دیشب نشد… ولی امشب بهونه ای نداری امگا.

در ادامه حرفش ضربه کوچیکی به جیمین زد که جیمین با کمال میل روی تخت افتاد و با اون چشم های آبی که نشون از وجود گرگش میداد، به آلفاش خیره شد .

لبش رو گزید و گفت:
_ زودباش آلفا… امگا میخوادت.

آلفا آهی کشید و دکمه های بلوز مزاحمش رو باز کرد و لباس رو گوشه ای انداخت.

روی امگا خیمه زد و به مارکش حمله کرد .

امگا با حس زبون آلفا روی مارکش، آه لذت بخشی کشید و پاهاش رو دور کمر برهنه آلفا حلقه کرد.

آلفا لیسی به مارکی که تماما متعلق به خودش بود زد و در حالی که دکمه های بلوز امگاش رو باز میکرد، آروم آروم پایین اومد.

🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑اسمات🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

به نیپل سرخ و تحریک شده امگا که رسید، نیشخندی زد… امگاش حسابی روی نیپلاش حساس بود!

یکیشون رو به دهن کشید و دیگری رو بین انگشتاش رقصوند.

امگا ناله غلیظی کرد و به کمرش قوسی داد. چشماش از شدت نیاز سیاهی رفت و داد زد: _ آلفاااا… آههه…

دیکش بیدار شده بود و توی شلوار و باکسرش حسابی آزارش میداد، البته این وضعیت برای هردوشون بود.

جونگ کوک میتونست قسم بخوره اگر جیمین یکم دیگه به ناله های لعنتیش ادامه بده، توی شلوارش میاد!

_ آ-آلفا… می-میخوامت…

آلفا سر بلند کرد و با شیطنت گفت:
+ چی میخوای امگا؟

در همین حال کمربندش رو باز کرد . امگا با چشم های بسته نالید:
_ تو رو…

شلوار امگا رو در آورد:
+ درست درخواست کن امگا!

انگشتش رو روی سوراخ خیس امگا کشید. فریاد زد:

_ دیکت رو میخوام، میخوام حفره م رو پر کنی.

لای پاهاش نشست و کاندوم رو روی دیک بیدار شده ش کشید:

+ من آلفای مهربونیم امگا.
یه ضرب واردش شد.

بخاطر خیسی و ترشح های جیمین، راحت واردش شد ولی با این حال جیمین اخم کرد و با ناله به داخل جمع شد .
اون لعنتی… هر بار با سایزش سورپرایزش میکرد! جونگ کوک با حس رایحه دردمند امگا، صبر کرد و روی پسرک زیرش خم شد.

شونه برهنه ش رو برای شروع بوسید و نرم زمزمه کرد:

+ تموم شد بیبی… نفس عمیق بکش.

جیمین برای تایید حرفش نفس عمیق صدا داری کشید و گفت:

_ ح-حرکت… کن… آلفا… آههه فاک…

با اولین ضربه جونگ کوک نالید و به پارچه زیرش چنگ زد چون محض رضای خدا!… آلفاش دقیقا به پروستاتش کوبیده بود.


جونگ کوک نیشخند پیروزی کرد و با ستون کردن دستاش دو طرف امگا و گزیدن لبش ضرباتش رو شروع کرد.

جیمین از شدت نیاز ناله ای کرد و آرنجاش رو ستون کرد و به پایین تنه هاشون خیره شد.

ورود و خروج دیک جونگ کوک که از شدت ترشحات جیمین خیس شده بود، باعث شد آه غلیظی بکشه و خودش رو به تخت بکوبه.

+ آههه… جیمین، من حاضرم تا یه هفته بدون خستگی توی حفره تنگ و خیست بکوبم و توت کام بشم.

حرفاش باعث شد جیمین ناله غلیظی کنه و روی شکم خودش بیاد.

جونگ کوک نیشخندی زد ولی بلافاصله با حس نزدیکی خودش اخم ریزی کرد و با ناله ای توی کاندوم اومد. روی جیمین افتاد و نفس نفس زد… به معنای واقعی جونش کشیده شده بود!

مثل همیشه کاندوم رو گره زد و گوشه ای انداخت.

🟢🟢🟢🟢🟢🟢پایان اسمات🟢🟢🟢🟢🟢🟢🟢

کنار جیمین دراز کشید و پتو رو روی هردوشون مرتب کرد.

کمر دردمند جیمین رو دست گرفت و ماساژ داد که بلافاصله رایحه رضایت بخش وانیل اتاق رو فرا گرفت. لبخندی زد و گردنش رو بوسید:
دوست دارم بیبی موچی.

جیمین خسته هومی کرد و به خواب رفت.



***


× الیا… الیا لطفا…

دختر در رو با شتاب باز کرد و با دیدن امگای غریبه ولی آشنای این روز های تلوزیون ها، اخم غلیظی کرد و رایحه نعنا و اکالیپتوس اتاق رو گرفت.

& آپاااااااااااا.

💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛💟💛

های.ساری که پارت امشب دیر شد.یه مشکلی پیش اومده بود که نتونستم زودتر پارت بذارم و اینکه یه خبر خوب. امروز ترجمه ی دوتا فیک خیلی خیلی جذابو شروع کردم با ژانرای فوق العاده.منتظرشون باشید
لاب یو💜

Never Without YouWhere stories live. Discover now