Part 21: Boy friend?

638 114 37
                                    

تهیونگ توی بغل جیمینی که الآن دقیقا ده دقیقه بود که داشت میچلوندش، وولی خورد و غر زد:


× اه جیمین!... لهم کردی.

با خنده ولش کرد:


_ مرسی هیونگ، این مدت خیلی اذیت شدی.

تهیونگ اداش رو در آورد که هوسوک گفت:
÷ چمدون رو گذاشتم توی ماشین، بریم تهیونگ؟



تهیونگ سریع گوشیش رو برداشت و بعد از بوسیدن گونه سرخ گون جیمین گفت:


× بریم... خدافظ جیمین ، فعلا هیونگ.



با رفتنشون جیمین آهی کشید که جونگ کوک از پشت بغلش کرد . چونه ش رو روی شونه امگا گذاشت و گفت:


+ چرا آه میکشی؟



دستش رو با لبخند روی دستای به هم قفل شده کوک گذاشت.


_ عمارت خالیه، نه الیایی هست که با همدیگه شیطنت کنیم... نه تهیونگی که با هم حرف بزنیم.

+ من که هستم...



به سمت جونگ کوک چرخید و به چشماش خیره شد.
_ مطمئنم از همه چیز باخبری، مگه نه؟



جونگ کوک که میدونست منظورش چیه لبخندی زد:


+ دیگه مهم نیست جیمین.



چشماش از اشک خیس شد:


_ متاسفم... همیشه با سادگیم همه چیز رو خراب میکنم... باید بهت میگفتم، اون مدارک مهم بودن.

جونگ کوک هومی کشید و دوباره بغلش کرد:


+ درسته... مهم بودن ولی نه اونقدری که باعث بشه چشمای ماه من تر بشه.



بوسه ای روی لاله گوش امگا نشوند:


+ برای نیویورک بلیط میگیرم، هم تو آب و هوات عوض میشه، هم میریم پیش الیا.



***



< جیزز... تو خیلی خوشگلی الیا.



الیا خنده کوتاهی کرد و کلیدش رو در آورد:


& کم مزه بریز بوگوم، من خر نمیشم و به پارتی امشب نمیام.



< آخه چرا؟... خوش میگذره.



& صد درصد ولی کلی کار دارم، تازه نمیتونم از اعتماد آپام سو استفاده کنم!



در رو باز کرد و هردو وارد شدن.


< ولی امشب بزن و بکوبه.



+ اوه! جدا؟



با صدای بم و خشنی هردو پریدن و ترسیده به سمت جونگ کوکی که دست به سینه و با اخم غلیظی نگاهشون میکرد و جیمینی که سعی میکرد لبخند نزنه، چرخیدن.



الیا نیم نگاهی به بوگوم که نمیدونست کجا قایم بشه انداخت. لبخند مسخره ای زد:
& ا-اوه... آپا، اینجایی؟

Never Without YouWhere stories live. Discover now