Part 26: Black&white (끝)

920 132 45
                                    

پنج ساعت بود توی اتاق عمل بود. صدای التماس های جیمین برای زنده نگه داشتن بچشون عین ناقوس مرگ آزارش میداد. پای راستش با اضطراب تکون میخورد و دستاش توی همدیگه گره خورده بود. پانسمانش کرده بودن، دکتر اصرار کرده بود تا چکاپ بشه ولی نمیتونست تا قبل مطمئن شدن از حال امگاش، اجازه به کاری بده.

با باز شدن در اتاق عمل سریع پاشد که هوسوک هم پشتش بلند شد.

+ چیشد؟

دکتر لبخند خسته ای زد:
٪ خداروشکر حال جفتتون خوبه... چیزی که خیلی منحصر به فرده اینه که توله زنده مونده و حالش هم خوبه... جای گلوله نزدیک قلب بوده ولی اتفاق بدی نیوفتاده.

نفس راحتی کشید، چشماش سیاهی میرفت:
+ خداروشکر.

و محکم زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید.

***

پنج ماهی بود که جیمینش توی کما بود.

پنج ماهی بود که هر روز کنارش میرفت و از رویاهاشون برای بچشون میگفت.

بچه ها دو قلو بودن، یه دختر و یه پسر.

شکم تخت جیمین بالا اومد بود و طبق گفته های دکتر حال هردوشون خوب بود.

تهیونگ اوایل خیلی بیقراری میکرد ولی حالا هفته ای یک بار به زور هم که شده میومد و دونسنگش رو ملاقات میکرد.

روی صندلی کنارش نشست و با لبخند دستی که سرم بهش وصل نبود رو گرفت:
+ جیمینا... امروز همون سرویس خوابی که از قبل میگفتی میخوای برای کوچولومون بگیری رو سفارش دادم، منتها برای دو نفر... مطمئنم وقتی بهوش بیای و ببینیشون از شدت ذوق چشات برق میزنه، همونطوری که من دوست دارم.

مردمک چشماش لرزید:
+ امروز شد پنج ماه... پنج ماه که روی این تختی... دکتر ها از وضعیتت راضین... ولی چرا... چرا چشمای قشنگت رو باز نمیکنی؟

قطره اشکش لجوجانه از چشمش فرو ریخت:
+ خسته ای... مگه نه؟... ولی این خستگی داره تو رو ازم میگیره، دلم میخواد بیدار بشی و سرم غر غر کنی... جیمینا؟... سه ماه دیگه توله هامون بغلمونن... یادته چقدر میگفتی میخوای توله ت رو بغل کنی؟

اشکاش رو پاک کرد:
+ من هنوز اسمی انتخاب نکردما... باید خودت براشون اسم انتخاب کنی، به نظرت شبیه کدوممون میشن؟... خدا کنه شبیه تو بشن، آخه جیمین من خوشگلترین موجود دنیاست.

بغض به گلوش چنگ زد و سد دفاعیش شکست:
+ نمیخوای چشمای قشنگت رو برام باز کنی؟... پنج ماهه چشمای قشنگت رو ندیدم جیمین... داری ازم انتقام چی رو میگیری... نامرد تو که میدونی من طاقت دوریت رو ندارم.

سرش پایین افتاد و صدای هق هق های جگر سوزش با صدای بیب بیب دستگاه ادغام شد.

+ هرچقدر سعی میکنم قوی باشم... نمیتونممم... یادته گفتم این امگاهان که قوی ترینن و میتونن گرگ های آلفا رو آروم کنن؟... جیمین، آرامش من پنج ماهه پیشم نیست.

Never Without YouWhere stories live. Discover now