Part 13: My jimin

678 126 45
                                    

سه روز شده بود، سه روز بود که در روش بسته بود و حق اعتراض نداشت.

غذاش رو درست حسابی نمیخورد و فقط یه گوشه کز کرده بود.

با غذاش بازی میکرد که در به شدت باز شد و رایحه آتیش زیر بینیش پیچید.

سریع سر بلند کرد و با دیدن جونگ کوک سریع از تخت پایین اومد.

گرگ جونگ کوک خودش رو به در و دیوار میکوبید تا بیرون بیاد ولی کوک به شدت جلوش رو گرفته بود.

اخم ظریفی کرد، نمیخواست همین اول کاری مهربون پیش بره:

+ غذات رو چرا کامل نخوردی.

_ م-میل ندارم.

به سمت جیمین قدم برداشت و با گذاشتن دو دستش روی شونه های امگا مجبور به نشوندنش کرد .

با نشستن جیمین خودشم کنار نشست و برای شروع کاسه سوپ رو برداشت.

بخار سوپ و گرمای کاسه که به دستش منتقل میشد نشون میداد سوپ هنوز گرم و قابل خوردنه.

بدون نگاه کردن به جیمینی که بعد از سه روز تمام وجودش چشم شده بود و آلفاش رو میپرستید؛ یه قاشق از سوپ برداشت و با سر بلند کردنش، قاشق رو جلوی دهن جیمین گرفت.

جیمین ناخودآگاه دهن باز کرد و با وارد شدن قاشق به دهنش، محتویاتش رو خورد.

با حس طعم فوق العاده سوپ، عضلات شکمش از ضعف جمع شد و نشون داد چقدر گرسنشه.

جونگ کوک دوباره نگاهش رو گرفت و قاشق بعدی رو جلوی دهن جیمین گرفت:

+ اون مردک به حرف نیومد.

چیزی نگفت و سوپ رو خورد. جونگ کوک مکثی کرد و سر بلند کرد:

+ و زیر شکنجه ها ُمرد.

چشمای جیمین گرد شد که ادامه داد:

+ از اولم قرار بود بمیره… میخواستم ولش کنم ولی به محض آزاد شدن از دستم توسط دولت دستگیر میشد و به جرم تعرض به یک لونا، درجا اعدام میشد.

قاشق رو توی کاسه سوپ فرو کرد:

+ تو از من میترسی؟

_ چی؟ نه!

جونگ کوک به دست های جیمین که مشت و قالب شده بودن توی همدیگه نگاه کرد و پوزخندی زد:

+ ولی دستات یه چیز دیگه میگن.

به شدت سرش رو پایین انداخت و با دیدن دستاش که از شدت فشار سفید شده بود سریع دستاش رو آزاد کرد.
‘ لعنتی’

ایندفعه اون جرئت کرد و سوال پرسید:
_ دیگه دوستم نداری؟ مگه نه؟

دست جونگ کوک که داشت سوپ رو هم میزد خشک شد و سرش چنان سریع بلند شد که قلنج گردنش شکست! خشمگین غرید:

Never Without YouWhere stories live. Discover now