Part 25: Shoot!

644 117 58
                                    

دستاش ناخودآگاه سست شد و کیک از میون دستاش لیز خورد.

با برخورد کیک به زمین قدمی جلو برداشت:
_ چ-چی؟…

: آلفا رو گرفتن لونا، کسی نیست پک رو رهبری کنه.

دستش به شکمش چنگ انداخت:
_ چی داری میگی لعنتی.

: پک چوی…

اون حرومی…
سرش داشت گیج میرفت.
دستاش مشت شد.
جلو رفت و گفت:
_ باید بریم، آدما رو آماده کن، زود.

: اما…

_ زودباااش.

با بیرون رفتنش سریع روپوشش رو چنگ زد و پوشید.

& چیکار داری میکنی اوپا؟ یادت رفت که…

نگران به الیا خیره شد:
_ بهم نیاز داره الیا… حسش میکنم، نمیتونم کاری نکنم.

بیرون رفت که چانگ ووک سریع جلوش رو گرفت:
] نمیتونم اجازه بدم لونا.

_ برو کنار ووک، لطفا.

چانگ ووک نگران لب زد:
] شما بعد آلفا رئیس مایید، آلفا همیشه نگران شما بودن، ایشون خبر داشتن، بهم سپردن نزارم اتفاقی براتون بیوفته… پس نمیتونید برید لونا.

یقه چانگ ووک رو چنگ زد:
_ توقع داری وقتی آلفام توی دل خطره عین احمقا اینجا بشینم دعا کنم که زنده برگرده؟… نه ووک! من میرم نجاتش بدم و تو… از لونات اطاعت میکنی.

چانگ ووک با اینکه آلفا بود ولی به دلیل وجود کمی از قدرت کوک توی وجود جیمین و از همه مهمتر لونا و مادر پک بودنش، سریع اطاعت کرد و عقب رفت.

به سمت بی ام دبلیو مشکی ای که منتظرش بود رفت و سوارش شد.
راننده نیم نگاهی از آینه بهش انداخت و گفت:
) لونا، رئیس جانگ گفتن منتظرشون بمونیم.

سری تکون داد و دستش رو روی شکمش گذاشت.

‘ دوباره از دستت نمیدم، حاضرم هر کاری بکنم که هر سه زنده برگردیم… لطفا مراقب پاپا باشه عزیزم ‘

با باز شدن در کناریش و سوار شدن هوسوک راننده بالاخره راه افتاد.

هوسوک که میدونست الآن دعوا کردن با جیمین سر اومدنش اصلا کار باحالی نیست، چیزی نگفت و خواست بیخیال باشه که…

‘ این رایحه… برای جیمین که وانیله، بقیه هم آلفان،.. پس’…

به جیمین نگاه کرد که با دیدن دستش رو شکمش، شکش به
یقین تبدیل شد:
÷ تو باردارییی؟

جیمین معذب لب گزید که هوسوک بازوش رو محکم گرفت:
÷ زده به سرت؟… قبلی بس نبود؟ برای چی اومدی جیمییییییییین؟

جیمین حرصی دستش رو بیرون کشید و گفت:
_ مطمئن باش اگر خونه بمونم، از شدت استرس این بچه زنده نمیمونه.

Never Without YouWhere stories live. Discover now