p1(مو قرمز)

507 47 7
                                    

# فلیکس راچل زود باشید شب شده وقت خوابه

( فلیکس اینجا ۳ ساله هست و راچل۴ ساله)

+ اومدیم

فلیکس و را چل اومدن تو اتاق و رفتن روی تخت

# بخوابید فردا قراره زود بیدار شیم بریم دهکده

+ اوما منو راچل میخوایم برامون قصه بگی

¥اره اوما ولی یه قصه ی جدید

# اما ما قصه ی جدیدی نداریم

@ ولی من دارمممممم

+و¥ هورااااااا

فلیکس و راچل با پریدن روی همدیگه جیغ و هورا میکشیدن

# چه قصه ای؟

@ موجودی زیبا در تاریکی

# شوخیت گرفته اون داستان میتونه مغز بچه هارو شست و شو بده و بترسونه

@ بچه ها کی یه داستان ماجراجویی و ترسناک میخواد

ولی پادشاه بدون هیچ اهمیتی دادن به حرفای همسرش به کار خودش ادامه داد

+و¥ ماماماماماما

# 😒

@ خب این داستان درمورد یه پسر هست که با دوستاش میرن سمت دریا و اونجا میشینن و برای هم دیگه داستان های ترسناک تعریف میکنن بعد چند ساعت میخواستن برگردن خونشون

که گم میشن و راهو اشتباه میرن و اونا به یه قلعه ی سیاه میرسن ولی میترسن و شروع میکنن به فرار کردن وقتی داشتن فرار میکردن همدیگه رو گم میکنن و یهو صدای جیغ یکی از دوستاشون رو میشنون

میرن دنبال صدا و میبینن دوستشون بیهوش افتاده زمین ولی هیچ اسیبی بهش وارد نشده یکی از اونا اون دوستشون رو کول میکنه و شروع میکنن به دویدن که اخر به خیابون جاده میرسن و یک ماشین میبینن میرن پیش ماشین و به صاحب ماشین میگن ما رو ببر

بیمارستان صاحب ماشین هم مهربون بود اونا رو سوار میکنه و به بیمارستان میبره یکی از اون ادما اسمش جیکو بود اون میره پیش دکتر و میگه دوست من بیهوش شده

لطفا کمکمون کنید دکتر به پرستارا میگه اتاق رو اماده کنن و به جیکو میگه تو و دوستات برین خونه فردا صبح بیاین اینجا و اونا قبول میکنن

فردا صبح که جیکو به همراه دوستاش میان پیش دوستشون تو بیمارستان بعد اتاق دوستشون رو دکتر بهشون نشون میده میرن توی اتاق و میبینن به هوش اومده

جیکو: سوا حالت خوبه چطور شد که بیهوش شدی

سوا: اون زیبا بود من عاشقش شدم ولی اون به من آسیب زد

یدفعه دیگه چیزی نگفت
جیکو: باشه عزیزم بعدا تعریف می‌کنی

و همینطور این اتفاق گسترش پیدا می‌کنه و جلبش اینجاست که بعد چند مدتی همشون میمیرن

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Where stories live. Discover now