با حرف چانگبین با تعجب به همدیگه نگاه کردن و بدون هیچ حرفی به سمت در راه افتادن و رفتن پایین
با دیدن یجی و یه دختر دیگه که فلیکس ندیده بودتش
شوکه شدنهیونجین دست فلیکس رو گرفت و نزدیک تر رفت ولی وقتی به چند متری خواهرش نزدیک شد وایساد و به دختر کنارش لبخندی زد و باز نگاهش و به یجی داد
_اتفاقی افتاده یجی ؟؟
& خب راستش ... من میخواستم شمارو با ریوجین آشنا کنم ... و ... همینطور بگم که ریوجین از این به بعد پیش من میمونه
هیون جین خدا رو شکر میکرد که مین لین اونجا نبود وگرنه همه رو فحش بارون میکرد
_اعمم ... باشه ... هرجور صلاح میدونی
فلیکس لبخندی زد و دستشو طرف ریوجین دراز کرد
+ خوش بختم ... من فلیکسم
ریوجین با لبخند دست فلیکس رو گرفت
®منم خوش بختم
یهو با باز شدن در همه با ترس و تعجب به در نگاه کردن
و با مینسونگی که بغل هم بودن مواجه شدن
£ ∆ تو ماللللل منیییی ... والا منیییییی
مین هو جیسونگ رو براید استایل بغلش کرده بود و هردو با چشمای بسته داشتن یه آهنگی رو بلند میخوندن
و یهو چشماشو نو باز کردن و با جمعیت بسیاری از آدم که داشتن نگاهشون میکردم مواجه شدن
جیسونگ با دیدن تعجبی افراد لباشو گاز گرفت و از بغل مین هو اومد بیرون
و مین هو رو نیش خون گرفت
و سمت مینهو چرخید و با صدایی که هردوشون بشونون لب زد£تو مگه نگفتی کسی خونه نیست ؟
∆خب من گفتم شایدددد
جیسونگ با حرس نگاهشو از مینهو گرفت و به بقیه داد
£معذرت میخوام ... من میرم بالا
و زود دوید و سمت بالا رفت و مین هو هم عذر خواهی کرد و دوید بالا
_خب ریوجین ... تو باید به این اتفاق ها عادت کنی ...
هیونجین با لبخند گفت
و یجی خنده ای کرد.............................
Minho:
داخل اتاق شدم و با سنجابی که نیمه دراز داشت به پایین تخت نگاه میکرد
∆ چیشده ... دنبال چیزی میگردی ؟؟
£انگشترم رفت پایین تختت
و با دیدن باسن دایره ایش که قشنگ معلوم بود هیسی کردم و رفتم سمتش و یه اسپک محکم زدم به باسنش
£عاااااااااااااخخخخخ .... وحشیییی .. نمیگی درد دارهههه
که باعث شد بلند بشه و محکم از لپ باسنش بگیره و با چشمای وحشیش بهم نگاه کنه
∆اخه تو چرا باید این هلو رو جلوی چشمای من به نمایش بزاری
£دوست داری نگاه نکن .... اصلاااا من دوست دارم لخت و با شرت تو اتاق بگردم .... اون وقت تو باید بیای منو محکم بزنییی.؟؟؟؟؟؟
مین هو از کیوت بودن پسر رو به روش لباشو گاز گرفت و بهش با پوزخند نگاه کرد
£اگه اونطوری بگردی که .... قول نمیدم خودمو کنترل کنم .... دیدی فرداش صاحب چهار فرزند شدیمم
جیسونگ با حرف پسر رو به روش لباشو با عصبانیت گاز گرفت
£اوکییییی .... پس منم میرم تو اتاق فلیکس و هیونجین میاد پیش تو .... و الان فلیکس خون اشامه میتونه از من محافظت کنه
مین هو با شنیدن این حرف از جیسونگ اونو محکم گرفت و خوابوند روی تخت
∆ نمیزارممم .... نمیزارم از کنارم حتی یه جم هم بخوری .... حتی موقع حموم هم باهام میای
£ شتر در خواب ببیند پنبه دانه ..
با این حرف جیسونگ مینهو نیشخندی زد
∆میبینه ... شتر میبینه پنبه رو ... و من هم یه چیز دیگه رو میبینم
جیسونگ جشماشو ریز کرد
£چی؟
مین هو زبونش رو به دندوناش کشید
و جیسونگ با فهمید منظور پسر از خود بیخود شد
£از روممممم بلنددد شوووو پسرههه ی منحرففففففف
مین هو دستاشو به عنوان تسلیم بالا برد و از روی جیسونگ کنار رفت و کنارش دراز کشید
∆جیسونک .... یه سوال جدی ..اگه بهت پیشنهاد میدادم که دوست پسرم شی ... جوابت چی بود
جیسونگ عمیق فکر کرد
£راستش ... جوابم بله میشد .... چون از آدمای وحشی و جذاب خوشم میاد
و به مین هو نگاهی انداخت
∆پس حاضری باهم باشیم ؟؟؟؟؟؟
جیسونگ نگاه خیره ای به مین هو انداخت
£شاید
................
های گایز ... با اینکه پارت کم بود ولی بازم آپ کردم
امروز مثل سگ خستهههه هستمممممم
هعیییییی بای
YOU ARE READING
༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒
Vampireکی فکرشو میکرد وقتی که از قصرش فرار کنه همچین اتفاقایی براش بیوفته .. سرنوشتی براش ورق خورده بود که که نه راه فرار داشت نه راه برگشت یعنی باید ادامه میداد؟ +فاککک به این سرنوشتی و شانسی که من دارممم.... ........... Name: •𝒇𝒐𝒓𝒃𝒊𝒅𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗...