p17( بوسه ای دیگر)

161 24 16
                                    

Jisong:
وقتی از اتاق اومدم بیرون فک کردم الانه که بمیرم
یه پسر...من بوسیددد..... این امکان ندارهه
آروم باش جیسونگ .... آروممممممم ....
یه نفس بکش.....هوفففففف......خب حالا اتاق هیونجین کجاست
همینجور که داشتم اتاقشو میگشتم
یه دختر تو سالن دیدم که سرش رو تکه داده به دیوار و خوابش برده
چه ناز بود ..... چشمای کشیده ای داشت
باید بیدارش کنم؟؟؟ ازش بپرسم که اتاق هیونجین کجاست ؟؟
نبابا ولش خیلی خوب خوابیده ...اگه بیدارش کنم دیدی مثل همه ی این ادما رید تو اعصابم
به راهم ادامه دادم ...اینجا یه عالمه اتاق هست یعنی همشونو باز کنم؟
رفتم به نزدیک ترین اتاق و خواستم بازش کنم
میا : ببخشید شما؟
برگشتم سمتش
£عه سلام .. من دنبال هیونجین شی بودم اتاقش کجاست
دستشو به یه کی از اتاقا گرفت
میا :اونجا
£اها ممنونم
دیدم رفت سمت دختری که به دیوار تکیه داده و خوابیده و سعی کرد بیدارش کنه 
منم دیگه مزاحمشون نشدم و رفتم همون اتاقی که اون دختره اشاره کرد
در زدم منتظر شدم جواب بده
با شنیدن صداش که گفت بیا  درو باز کردم و رفتم تو
£سلام
دیدم فلیکس هم اونجاست .. اون تو اتاق هیونجین چیکار میکرد
_چیشده مینهو خوبه
£ آره .. بیدار شد گفتم بیام تو رو خبر کنم تا بری پیشش
_اها باشه .. تو بیا پیش فلیکس من میرم
سری تکون دادم  و اون رفت
اومدم نشستم کنار فلیکس
+حالت خوبه ؟
£نه زیاد
+برام تعریف کن می‌خوام بدونم چه اتفاقی افتاد که مینهو تیر خورد؟
£اوهم
و بعد شروع کردم تموم ماجرا رو بهش گفتم
+یعنی میگی تو  با خواسته خودت نکشتیش
£باور نمیکنی؟
+نه... معلومه که نه .... به شوخی تفنگتو درمیاری تا بکشیش  بعد واقعا میزنی یارو رو میکشی
£فلیکسسسس من که گفتم دست خودم نبود
+خب ... الان که بیدار شد باهاش حرف زدی
£اره...خب راستش
....
∆من بوسیدمش
چشمای هیونجین گرد شد و لباش رو روی هم فشار داد تا جلوی خندشو بگیره
....
+واقعا ؟؟؟؟اون تو رو بوسیددددددد؟
£اره جیغ نزنن
+آخه چرا
....
∆ببینننن من نه بخاطر عشق و علاقه نبوسیدمش
من فقط خواستم کمکش کنم
_کمک .......... نمیتونم حتی باور کنم
هیونجین با  خنده گفت و پسر رو به روش عصبی شد

∆هوانگ هیونجین فاکینگگ ...اوننن داشت طعمه ی اهریمن میشد
با حرف مینهو لبخند هیونجین محو شد
_منظورت چیه

∆رگ های سیاهه از گردنش تا شقیقه هاش به وجود اومده بودن ... یعنی اون واقعا از قصد منو با تفنگ نزده .. اونو کارین داشته کنترل می‌کرده

_اخه چرا......اون بعد یک قرن  دوباره باید بیاد

∆من کورر نیستممم دیدمم با چشم های خودممم باید مواظب خودت و فلیکس باشی ... فک میکنید من چرا اونو بوسیدم .. چون عاشقشمم؟نهه اگه زود تر آرومش نمی‌کردم هممون به خطر میوفتادیم

_نباید بزاریم اون جیسونگ بره

∆چی ؟
با اخمی که بین ابرو هاش به وجود اومده بود لب زد

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Where stories live. Discover now