p3(افراد عجیب )

234 35 0
                                    

Felix:

با سردرد خفیفی بیدار شدم چیزایی که میدیدم جدید
بود و همین طور ترسناک یه چراغ سفیدی که خیلی خیلی نورش کم بود همه چیز سیاه بود حس خوبی نداشتم که همچی یادم اومد

..اون..اون پسره کجاست .. من کجام

که یهو در باز شد

_خوب خوابیدی

+تو کی هستی یه جادوگری؟

_ من آدم خوارم

فلیکس با ترس داشت بهش نگاه میکرد

_ نترس بابا شوخی کردم ، تو بهم بگو اونجا..منظورم جنگله چیکار میکردی

+ خب برای گشت

نمیتونستم بهش بگم که از خونه فرار کردم اون وقت منو میبره قصر

_ نترس من برت نمیدونم قصرت

+ چی

_ خب من تو رو میشناسم تو پرنس لی فلیکس نیستی ؟

+ اره خودمم

_ خب هر چقد میخوای اینجا بمون

+ نه نمیتونم باید برم به یه شهر دیگه

_ بجای اینکه خودتو در به در کنی همینجا بمون

ذهن فلیکس: نکنه میخواد بهم تجاوز کنه یا اینکه ازهم کار بکشه و تنبیه هم کنه

که یهو با قهقهه های اون پسره به خودم اومدم

_ تو واقعن بامزه ای

+ تو..... تو چته چرا میخندی

_ هیچی

+ تو اسمت چیه

_ هیونجین ... هوانگ هیونجین

+ اسمت کیوته

_ جان ؟ اسم من کیوته؟

+ اره
پسر رو به روش معلومه آدمه گنگ و دارکی تا حالا ندیده

_ خیلی خوب راحت باش من میرم پایین .. ببینم گشنه هستی؟

+ نه ممنونم....من میتونم از حموم استفاده کنم

_ آره ولی زیاد طول نکش راستی برات لباس میارم

+ ممنونم

رفت بیرون رفتم توی حموم برعکس چیزی که تصور میکردم خیلی حمومش شیک بود لباسامو در آوردم و دوش رو باز کردم از حموم بوی انبه میومد راستش حس خوبی بهم میداد رفتم زیر دوش و واقعا به اتفاق های امروز فک کردم اون پسر عجیبه

داشتم به شامپو ها نگاه میکردم داشتم یکیشو انتخاب میکردم یکیش رو برداشتم و باهاش موهامو شستم که یهو یه صدای جیغ دختر شنیدم از ترس ۱دیقه هیچ کاری نکردم و به در نگاه کردم

Hyunjin:
_ ابجی چرا جیغ میکشی

& تو یه انسانو اوردی خونه اونم نه هر انسانی پرنس لی فلیکسس

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Where stories live. Discover now