p15(من بهت مدیونم)

164 24 6
                                    

Jisong:
یهو خیلی ترسناک شد
بهش نگاه کردم چشماش قرمز شده بود و رنگ پوستش یزره سفید شده بود ... و وقتی دیدم محکم داشت طرفم میومد خیلی ترسیدم یعنی قشنگ ریدم تو شلوارم .. من همیشه یه پلاک که شبیه گلوله هست توی گردنم به شکل یه گردنبند و یه تفنگ بدون گلوله توی جیب مخفی بلوزم دارم .. یهو به مغذم زد بترسونمش که طرفم نیاد .. تفنگمو زود برداشتم و سمتش گرفتم که باعث شد متوقف بشه
£نیا جلو وگرنه شلیک میکنم
دستاشو گذاشت توی جیب شلوارش
∆خالی مگه نه
£یدونه داره .. و برای کشدن تو کافیه
∆پس شلیک کن
£قبل اینکه شلیک کنم باید به سوالم جواب بدی
تک خنده ای کرد بعد جدی بهم نگاه کرد
∆داری منو تهدید میکنی
£هر چی میخوای اسمشو بزار
£تو کی هستی
∆چرا انقد پیله کردی که بدونی من برات راه فرار رو گذاشتم میتونی بری و پشتتم نگاه نکنی
و برگشت داشت دور میشد
یه صدای توی اطرافم می‌پیچید که می‌گفت بکشش همون جور که اون میخواست با تو همچین کاری کنه
پلاک رو درآوردم و داخل تفگ گذاشتم بدون معطلی ماشه رو کشیدم
که بعد شلیک شدن برگشت سمتم بهم نگاه کرد
و برق چشمای قرمزش به خاموشی رفت و افتاد زمین
£من ... ای.نن ..کارو ..کرد.مم
به طرفش دویدم و نشستم کنارش و کشیدمش بغلم درست پایین شوند ی چپش بود و است خونش روی زمین تو دستای و لباس های من پخش میشد
کتشو درآوردم و بعد اینکه لباسش رو در آورد به سینه ی لختش نگاه کردم که خیس عرق شده بود بلوزش رو که توی زمین افتاده بود رو پاره کردم و روی زخم بستم تا زیاد خون از دست نده با بدبختی کامل کولش کردم و به امید اینکه بتونم برم پیش فلیکس و هیونجین چند قدم برداشتم و گریزمو دنبال کردم
__________

Hyunjin:
بعد از کلی گریه کردن تو بغلم خوابش برد
فلیکس نباید دعوای منو مین لین رو میدید چون مطمعنم الان یه عالمه سوال تو ذهنشه
ولی من چطوری بهش واقعیت رو بگم
فک کنم یه ساعتی میشد جلوی در تو بغلم خوابیده آروم براید بغلش کردم و گذاشتمش روی تخت
پتو رو روش کشیدم که محکم مچ دستمو گرفت
+کک..جا ... داری ...می..یری
_میرم بیرون ....زود برمی‌گردم تو بخواب
+نه نه لطفا جایی نرو من نمیخوام اینجا تنها باشم
مچ دستشو گرفتم و به جایی که گاز گرفته بودن نگاه کردم خوب شده بود ولی هنوز جاش مونده بود دستشو آوردم جلو و یه بوسه بهش زدم
_درو از بیرون قفل میگم نگران نباش کسی نمیتونه بیاد تو
دستشو ول کردم و کشوی تختم رو باز کردم و یه سرم خون برداشتم
فلیکس هم داشت همه ی حرکاتم رو نظاره میکرد
خون سرم رو کامل خوردم فلیکس با تعجب بهم نگاه کرد
+چطوری جای سیلیت الان خوب شد
_خب ما خون آشاما اگه برامون یه اتفاق بدی بیوفته مثلا اگه صدمه ی جسمانی ببینیم و خون برخوردیم اون جایی که صدمه دیده زود خوب میشه
بلند شدم و رفتم سراغ کمد و یه دست لباس برداشتم یه بلوز سیاه که داخل شلوار چرمیم هدایتش کردم بعد کت چرمی سیاهم رو پوشیدم و بوت های سیاهم رو از پایین کمدم برداشتم و پام کردم رفتم سراغ آینم و مو هامو درست کردم و از عطر همیشه گیم زدم و سمت در رفتم به فلیکس نگاه کردم که از لای پتو داشت نگاهم میکرد
_زود برمی‌گردم
و از در خارج شدم و درو از بیرون قفل کردم که کسی داخلش نشه
کلید در رو توی جیب شلوارم انداختم
و با قدم های آروم رفتم پایین و به چهار تا دختری که بعد دیدن من با بدو به طرفم اومدن و بغلم کردن
مینی :جریانو فهمیدیم هیونجین کار خوبی کردی
یونی : به اون زنیکه فک نکن اون همیشه این شکلی هست
هیونا:خودت چی حالت خوبه ؟
_من خوبم نگران نباشید
میا :اون پسره کجاست می‌خوام ببینمش ؟
_اون خوابه بهتره مزاحمش نشید
_یجی کجاست ؟
یونی: از وقتی اومدیم ندیدمش
به ساعت روی دیوار نگاه کردم ساعت پنج بود
_من دیگه میرم
______
باید برم پیش اجوزه
و شروع کردم به دوییدن که شاید زود تر برسم
و بعد چند مدت رسیدم ب بیرون خونش
$بیا تو
رفتم تو و با دیدنش که پشت میزش نشسته و به کارت های روی میزش خیره شده
$خوبه تو این مدت کار بدی میکردی ولی نباید با اون مین لین زیاد بحث کنی
_مجبور بودم چون دیگه داشت صبرمو لبریز میکرد
$ببین هوانگ میدونم تو دلت خون جوش میزنه وقتی میبینی کسی داره به فردی که دوسش داری بد میگه ولی زیاد هم نباید به جوش بیای
_میدونم ولی نتونستم
$خب با فلیکس چطوری
_بد نیستم... ولی میترسم اتفاقی براش بیوفته اون چانگبین نزدیک بود یه خطایی کنه که جلوش رو گرفتم
$خوبه ... و اینکه یجی بنظرت مشکوک نیست؟
_چرا خیلی ... حتی خواستم دلیل کارهاشون بدونم که انگار خوشش نیومد که دارم به کار هاش فضولی میکنم
$تو فضولی نمیکنی ... بنظرم کار خوبی میکنی که حواست بهش هست ...من میدونم یجی داره چیکار می‌کنه ولی نمیتونم بفهمم کارش درسته یانه
_میشه به منم بگید
یزره مکث کرد ولی بعدش انگار موافقت کرد که. بگه
$اون دختره ... همون گرگینه .... باهم حرف میزنن
_چی .. آخه چرا .. چه دلیلی داره
$شاید دوسش داره
_هه .. مسخرس
$بنظرم دیگه بهتری بری به خونت
_و اینکه راستی من میتونم به فلیکس بعضی چیز هارو بگم
$اگه به اندازه کافی بهش اعتماد داری بگو
$ عمم برات فال گرفتم
_چی در اومد
$بعضی خطر ها تهدیدت می‌کنه ... یه اتفاق عجیب توی خونتون میوفته انگار به فرد جدید قراره به خونتون اضافه بشه
_هااا منظورت چیه؟؟؟
$اون چیزی که فک میکنید نیست .. رابطت با فلیکس خوب تر میشه و ..
_و چی
$یه دعوای خیلی بدی قراره توی خونتون رخ بده مواظب هر دوتاتون و خواهرات باش
_تعجب نکردم تو کی به من خبر های خوبی میدی چون اون سری هم وقتی اومدم پیشت گفتی با یه آدم جدیدی آشنا میشی که عاشق هم میشید ولی بعدش رابطتون خوب نیست
$ خب همه مشکلاتی دارن .... هیونجین من بهت تا آخر عمرم مدیونم پس هر کاری از دستم برمیاد برای خودت و زندگیت میکنم
_تو تنها کسی هستی که تا الان پیشم بوده و مواظبمی بوده ممنونم ازت
بلند شدم و از اونجا خارج شدم و با سرعت سریعی به
خونه رسیدم
هنوز بیرون خونه بودم و خدا خدا میکردم که هنوز به این زودی اتفاق بدی نیوفته
£هیون..جین
با شنیدن صدایی از پشتم برگشتم سمتش ... هه بفرما یه مشکل جدید با دیدن مینهویی که بیهوش روی کول اون پسر بود با چشمای گشاد سمتش رفتم و مینهو رو ازش گرفتم
£لطفا کمکش کن اون خون زیادی از دست داده
مینهو رو کول کردم
_ چیشده
£بعدا بهت میگم تو لطفا اونو ببر تو
سری تکون دادم و داخل خونه شدم که همه با بهت زده بهم نگاه کردن هو رو بردم بالا و توی اتاق خودش گذاشتم که در باز شد
§چیشده هیونجین
_چان هیونگ لطفا برو ۳ تا برام سرم خون بیار
سر تکون داد و رفت
باید ببینم چرا این اتفاق براش افتاده
برش گردوندم و پارچه رو باز کردم که حخون روی دستام پخش شد
_ یه چیزی رفته توی پوستش چاقو که نمیتونه باشه
چوب هم که نمیتونه بره مینهو اونقدراهم گیج نیست
§بیا
سرمو از دستش گرفتم و جلوی دهن مینهو گرفتم و توی دهنش ریختم
مینی: چیشده هیونجین
_مینی تو قبلا تجربه ب دکتری داشتی میشه ببینی چی شده
مینی اومد جلو و مینهو رو چک کرد
مینی:گلوله
_میتونی درش بیاری
مینی: آره ولی باید برام وسایل جور کنید
_بگو من میارم
مینی:تو کیفم دارم
مینی : چان اوپا برو از کیفم رایت انگل و دستکش و ماسک و قیچی کلا کیفم رو بیار
چان با سرعت رفت
مینی : هیونجین من وقتی دارم کارو انجام میدم بهش خونه بده
_ باشه
که یهو دیدم جیسونگ اومد داخل
شت اون نباید اینجا باشه ولی الان وقت این کار هارو نداریم
_جیسونگ تو پیش مینهو بودی چطوری گلوله خورده
£بعدا باهم حرف میزنیم و همچین رو برات میگم
چان وسایل هارو آورد
_جیسونگ درو ببند ....چان تو هم بیا چراغ قوه رو بگیر من وسایل های اولیه رو بیارم
چان چراغ قوه رو گرفت و من هم وسایل هارو آوردم
جیسونگ داشت از پشت خیلی غمگین و ناراحت به مینهو نگاه میکرد
مینی با یه ماسک تو دهنش و اخمی که روی ابروهایش بود داشت سعی میکرد گلوله رو در بیاره و اینجا یه چیزی مشکل بود من نمی‌تونستم خون رو به مینهو بدم دلیل اول اینکه چون حالت خوابیده ای داشت و قورت دادنش سخت بود و دلیل دوم جیسونگ
مینی: درش آوردم ... یه چیزی بده روی اون بزارمش
یه دستمال دیگه بهش دادیم و اون گلوله ی طلایی رو روی اون گذاشت
مینی :هیونجین بهش خون بده زود
با هزار بدبختی خون رو به دهنش رسوندن و دستمو زیر دهنش گرفتم تا بیرون نریزه
مینی هم داشت زخمو به یه پنبه تمیز میکرد و بعدش مشغول بخیه زدنش شد
بعد تموم شدن بخیه زدم با بانداژ بستش تا دیگه خون نیاد
مینهو رو آروم برگردوندیم و اون سرم خون رو به دهنش چسبونم
می‌تونستم نگاه با تعجب جیسونگ رو حس کنم
بعد تموم شدن کاراش
مینی یه سرم خون دیگه رو به دست مینهو وصل کرد
مینی :خب بریم بیرون تا یزره استراحت کنه ولی باید یکی اینجا باشه
£من هستم
مینی :تو کی هستی
£یه دوست
_بیا بریم مینی
هممون رفتیم بیرون
______
Jisung:
بعد رفتنشون صندلی رو کشیدم طرف تخت خونی شده
و نشستم روش و به مینهو خیره شدم
£من چرا این کارو کردم .. اصلا چرا همچین فکری به سرم زد
و بعد شروع کردم به گریه کردن
£اگع اتفاقی براش بیوفته همشون منو زنده زنده دفن میکنن
___________
امید وارم از این پارت هم خوشتون بیاد
بنظرتون چرا اجوزه به هیونجین مدیونه🤔
و رابطه ی مینسونگ چطوری میشه 🩸
چرا یهو جیسونگ به مینهو شلیک کرد 🤧

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Where stories live. Discover now