p33(زندگی پر درد)

167 26 16
                                    

Minho:

بعد از خوردن کیک با جیسونگ رفتم بیرون و داشتیم تو بیرون قصر قدم می‌زدیم

£ از خودت برام بگو آقای مین

∆ چی بگم

£ مثلا اینکه تا حالا دوست پسر یا دوست دختر داشتی ؟

∆نه .....می‌دونی جیسونگ ... ما کلا فکرمون به این چیزا هم نمی‌رسه .... آخه کسی رو هم نمیشناسیم
که بخایم باهاش دوست بشیم

∆تو خودت چی ؟

£ارع من دوست پسر داشتم .... خیلی دوستش داشتم
اونم منو خیلی دوست داشت .... رابطمون خوب بود تا اینکه کلاااا  عوض شد ... حتی یادمه منو به میز بسته بود و دوستاشو دعوت کرده بود تا سکس گروهی راه بندازن

ولی من یجوری فرار کردم و گایم شدم ...

با حرفش اخم کردم

∆پس اون عوضی چیشد

£نمیدونم .... از اون موقع تا حالا ندیدمش

∆عوضی ..... اگه من اونجا بودم ...... همونجا میکشتمش

خنده ای کرد

£ ولش کن مین ...‌ گفتی شما خون آشامید ... پس الان چون فلیکس مارک شده اونم خون اشامه ؟

∆اره ... تنها انسان بینمون تویی

£ شاید دوست داشته باشی .... منو .... جفتت کنی و منم خون آشام بشم

با حالت بامزه و بانمکی لب زد

پوزخندی زدم

∆ به همین راحتی نیست که بیبی

£ می‌دونی آخه چیه ..... یجورایی باحال به نظر میرسه که خون آشام باشی ... دندون های بلند .... رنگ سیاه مو  برای همیشهههه .... و بعد اینکه ... خفاش بشی

∆ خفاش .... نه ... خب ما نمیتونم خفاش بشیم ... ولی تو یه شبی که ماه قرمزه .. میتونیم ... یجورایی انگار ماه بهمون قدرت میده

£چه باحال

∆ولی بدی های خودشو هم داره

£من موندم که چطوری فلیکس عاشق هیونجین شد ... آخه اون همیشه بهم می‌گفت استریت هست

∆به تو می‌گفت ؟؟؟ عجیبه و

اینکه هرکسی با هیونجین باشه گرایشش هم عوض میشه

هر دوتامون خندیدیم

∆ ..... بهم درمورد فلیکس بگو ... اون چطور از اینجا سردرآورد

شونه ای بالا انداخت

£خودم هم نمی‌دونم ... فقط اینو میدونم که خواهرش منو صدا زد که انگار خونه با پدرش بحثش شده و فرار کرده .... خواهرش هم گفت که بیام دنبالش بگردم که .. جنابالی جلوم ظاهر شدی

لبخندی زدم و دستمو روی شونش انداختم

£خودت چی سنجاب ؟ .... خانوادت کجان

༒•𝑭𝒐𝒓𝒃𝒆𝒅𝒆𝒏 𝒍𝒐𝒗𝒆•༒Where stories live. Discover now