21. بازگشت

3.5K 534 60
                                    

فصل بیست و یکم

هوسوک با صدای کوبیده شدن در اتاقش از جا پرید.

همه چیز بدون جیمین کسل کننده بود. بعد از اینکه نامجون بهش گفته بود از اتاقش بره بیرون، هوسوک به اتاق خودش برگشته بود تا بلکه یکم بخوابه. با این امید که وقتی بیدار میشه جیمین برگشته باشه و کشتی بالاخره از این بخش کشور بره.

متاسفانه این اتفاق نیفتاد چون چند دقیقه ای بود که از خواب بیدار شده بود و فهمیده بود که برنگشتن چون اگر برگشته بودن جیمین حتما اون رو بیدار می کرد تا بهش بگه بیرون چقدر بهش خوش گذشته و اینکه چیا برای خوردن هست.

هوسوک دوست نداشت به این فکر کنه الان جیمین و یونگی کجا ها می چرخیدن چون فکر کردن بهش فقط باعث میشد برای برگشتنش بی طاقت تر بشه. در نتیجه وقتی صدای کوبیده شدن در رو شنید اول کمی گیج شد.

این عجیب بود چون حتی کوکی هم اونقدر مودب نبود که بعد از در زدن برای ورود به اتاق اونقدر صبر کنه.

اون سریع نشست و در زل زد:" بیا تو."

و در به آرومی باز شد.

جیمین با خستگی شروع کرد:" یونگی لطفا اذیت نکن... اتاق همینجاس..." و با آرنجش در ور بیشتر هل داد تا باز شد و به دیوار خورد.

هوسوک فقط می تونست با تعجب به جیمین که کمرش بخاطر تکیه ی تهیونگ خم شده بود نگاه کنه. و همزمان هم دست یونگی رو گرفته بود به سمت اتاق هدایت می کرد و یونگی به در ورودی تکیه داد.

وقتی مشخص شد که یونگی حالا حالا قصد حرکت از اون نقطه رو نداره جیمین نگاهش رو به هوسوک چرخوند.

لبخند خجالتی ای زد و معلوم بود که پاهاش دارن از خستگی می لرزن:" اونا تو بار زیاد نوشیدن و من به کمک احتیاج دارم لطفا..."

تا اینجا تنهایی آورده بودشون؟؟ بلافاصله بلند شد تا به جیمین که از وزن تهیونگ روی شونه ش نزدیک بود زمین بیفته کمک کنه و شروع کرد:" مشکلی نیست!"

تهیونگ با یه حالت شُل و ول گفت:" هوسوک، می زنم داغونت می کنم! بیا بوست کنم!"

و دستش رو به سمت خنده رو که داشت اون رو به سمت اتاق خواب کوکی هدایت می کرد دراز کرد. حرکاتش در مقابل هوسوک چندان با قدرت نبودن.

وقتی تکلیف تهیونگ مشخص شد هوسوک به سمت یونگی برگشت. وقتی هوسوک دستش رو دور کمر مرد کوتاه تر پیچید اون غرید و چشماش گرد شد. اون انگار که تازه بهوش اومده باشه پرسید:" هوسوک؟"

و هوسوک اون رو به سختی به سمت اتاق برد.

هوسوک جواب داد:" آره من اینجام یونگی باز حد نوشیدنت رو گم کردی؟" و به جای بردن یونگی کمکش کرد همونجا روی تخت بشینه.

جیمین آهی کشید و روی لبه ی تخت نشست و با این کارش تهیونگ شروع کرد به ریز ریز خندیدن:" هوسوک تو رو دوست داره جیمین!"

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now