35. سین

2.8K 466 41
                                    

دیگه امتحانا هم که داره تموم میشه. رای بدید که شرط رای ها نزدیک است

فصل سی و پنجم

کوکی وارد شد و شروع کرد:" پنج دقیقه دیگه میخواییم لنگر بندازیم پسرا. اگه قصد رفتن به شهر رو دارید جمع و جور کنید. کاپیتان گفته چند ساعت بیشتر اینجا نمی مونیم پس اگه میخوایید جا نمونید حواستون به برگشت تون باشه."

شهر جایی که جین دیگه هرگز قرار نبود ببینه...

همه به سرعت جمع و جور کردن و از اتاق بیرون رفتن تا وقتی که فقط جیمین و جین توی اتاق مونده بودن.

کوکی کامل وارد اتاق شد:" شما ها خوب دارید با بقیه ی افراد کنار میایید. این خیلی خوبه."

جین با یه آه کوتاه دست هاش رو توی جیبش فرو کرد:" خب راستش تو این زمینه جیمین خیلی از من موفق تر بوده."

جیمین کمی سرخ شد:" خب نه.... من صبح داشتم به هوسوک و تهیونگ کمک می کردم تهیونگ پیشنهاد کرد که بهم کارت بازی یاد بده. اون پسرا اصلا ترسناک نیستن! یجورایی خوبن! پر سر و صدا... شلخته و کمی بی ادب اما خوب." بعد به شیرینی به کوکی که با دهن بسته می خندید لبخند زد.

" خب حالا قصد داری با هوسوک، تهیونگ و من بیای به شهر؟ هوسوک گفت ازت بخوام که زود آماده باشی چون نامجون زیاد اینجا نمیمونه."

جیمین نگاهی به لباس هاش انداخت:" خب فکر کنم با همین لباس بتونم برم و نیازی به تغییر نباشه. پس آره! اما امیدوارم حالا که هوسوک باهامونه دیگه از اون جور کافه ها نریم."

دستیار اول کشتی نیشخند زد:" همه ی ما میدونیم که تو هم مثل ما از نوشیدن لذت میبری. شاید حتی بیشتر!" ولی بعد ناگهان یه نگاه متاسف به جین انداخت:" من... آآآم... اگه بخوای، فکر کنم شاید نامجون بذاره که..."

جین یه نفس عمیق کشید:" بیا خودمون رو دست نندازیم کوکی، هر جفتمون میدونیم که نامجون نمیذاره پام رو از این کشتی بیرون بذارم پس حتی زحمت مطرح کردنش رو هم نمی کشم."

کوکی شروع کرد:" تو هیچوقت نمیتونی مطمئن باشی. بار اول هم هیچکدوم فکر نمی کردیم بذاره اما گذاشت بری بیرون تو شهر. حتی اگه نشونم نده، وقتی تو خوشحالی خیلی خوشش میاد... میدونی."

شاهزاده چیزی برای گفتن نداشت. جیمین بهش لبخند زد:" اگه بخوای میتونیم یه چیزی برات از شهر بخریم؟"

در حالی که از اتاق بیرون می رفتن جین سعی کرد فکر کنه:" خب اگه برام لباس نو بگیری عالی میشه..."

و باهاشون به سمت بالا همراه شد. وقتی به عرشه رسیدن با دیدن خشکی باعث شدن وجود جین از حس عجیبی بلرزه... کشتی در حال پهلو گرفتن بود و تمام افراد مشغول فعالیت بودن تا کشتی درست متوقف بشه.

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now