46.

2.7K 438 23
                                    

فصل چهل و ششم

شاهزاده دستش رو بین موهاش کشید و بعد از بالا کشیدن دماغش با یه پوزخند

گفت:" یه راهنمایی برای اینکه کمکت کنه تو دنیای واقعی زنده بمونی نامجونی، برای خوشحال کردن دیگران خودت رو مجبور به کار نکن چون در آخرش فقط به خودت صدمه میزنی. شاید فکر کنی کار خوبیه اما در واقعیت فقط داری خودت و اون فرد رو نابود می کنی نامجونآ."

اون دوباره نامجونآ صداش کرده بود. نامجون آروم به جلو خم شد تا شاهزاده رو

ببوسه. جین اول عقب کشید اما بعد از نگاه به چشم های کاپیتان، اینبار با

دلگرمی کم کم خودش رو بهش نزدیک تر کرد و گذاشت که لب هاشون تماس

پیدا کنه.

" منو بخشیدی؟" نامجون بعد از کنار کشیدن از بوسه در حالی که هنوز شاهزاده

رو توی بغلش نگه داشته بود پرسید.

نامجون چشم ها و صورت اشکی جین رو پاک کرد و پسرک شروع کرد:" حق

نداری دیگه منو اونطوری بترسونی وگرنه ..."

نامجون چشم هاش رو بوسید:" من همیشه ازت مراقبت می کنم. قول میدم."

جین لبخند زد و سعی کرد از بغل نامجون پایین بیاد تا لباسش رو برداره:" بنظر

میاد شاهزاده ی هفت دریا چندان تفاوتی با شاهزاده ی چوسان نداره. هوم؟"

نامجون با سر تکون دادن از خودش دفاع کرد:" فقط با این فرق که من اینهمه

خوشگل نیستم." و کمک کرد جین کنارش روی ملافه بشینه و خودش لباسش

رو براش برداشت.

" اوه آره؟ تو با اون چال روی لپت خوشگل نباشی پس کی خوشگله؟ نامیآ؟"

جین چشم هاش رو چرخوند و ریسه رفت اما نامجون ناگهان چونه ش رو چسبید

منجمد شد.

" من گفتم میخوام برای تو تغییر کنم پرنسس. نه از سر دلسوزی یا چیز مسخره

ای شبیه اون. بلکه بخاطر اینکه میدونم این تو رو خوشحال می کنه و وقتی تو

خوشحالی، منم خوشحالم — "

" فکر کنم دیگه وقتشه که بخوابیم." جین حرف نامجون رو قطع کرد چون نمی

خواست با شنیدن بقیه ش صورتش صورتی تر از چیزی که بود بشه. نامجون یه

نگاه مشکوک بهش انداخت و روی بخش خودش از تخت دراز کشید.

وقتی این کارو کرد جین هم با یه حالت نق نق لباسش رو فقط روی صندلی کنار

تخت گذاشت و روی سمت خودش دراز کشید و غر زد:" روی سمت خودت

بخواب و نزدیک سمت منم نیا."

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now