28. نامیآ

3.2K 502 43
                                    

فصل بیست و هشتم

نامجون یک تکه نون برداشت و توی شیر فرو کرد، بعد نون رو بهش داد:" من مریض نمیشم. حالا حالت چطوره؟" و بلافاصله دستش به سمت ملافه رفت و اون رو کنار زد تا نگاهی به بالای سینه ی جین بندازه.

جین آمده شد که اعتراض کنه اما همین که دست خنک نامجون روی گردن داغ و درحال سوختنش قرار گرفت فقط تونست لب پایینش رو گاز بگیره تا ناله نکنه ... رویاش...

جین سعی کرد اون افکار رو کنار بزنه و با ضعف و لکنت زیر لب گفت:" بسـ.. ـیار خب." و نون رو جوید و قورت داد.

می تونست حس کنه که داره بخاطر تماس های نامجون ضعف میره و وقتی چشم هاش به سمت نامجون نگاه کردن به به خودش و بدنش لعنت فرستاد.

نامجون درحالی که با دست خنکش شونه ها و بالای سینه ی جین رو ماساژ میداد صورتش رو از هرگونه احساسات خالی نگه داشته بود:" بهتری؟" حرکت های محکم دست خنکش رو پوست تب دار جین باعث میشد جین حس بهتری داشته باشه.

نامجون خودش رو روی تخت بالا کشید که کنار جین بشینه و جین هم کمی کنار رفت تا جا رو براش باز کنه.

نامجون واقعا جذاب بود. اما این نوع جذابیت طوری بود که میشد گفت شیطان در لباس و ظاهر فرشته هاس... صورت زیبایی که چیزی به جز ستم رو پنهان نمی کرد.

وقتی یکی از دست های نامجون به سمت پایین رفت و روی سر یکی از سینه هاش کشیده شد، جین نفسش رو حبس کرد و با توقف ضربان قلبش خودش رو عقب کشید، و با ناراحتی به نامجون چشم غره رفت:" اصلا چرا برات مهمه؟"

نامجون یه ابروش رو بالا برد و جین ادامه داد:" منظورم اینه که اصلا چرا داری وقتت رو سر من هدر میدی؟ من فقط یکی از مهره های بازیت هستم، یادته؟ من اهمیتی ندارم. تو خالق بازی هستی و من فقط یه ابزارم. پس چرا اهمیت میدی که بهترم یا نه؟"

کلماتش سرکش بودن و مجبور شد سریع دستش رو جلوی دهانش بذاره تا نذاره سرفه هاش گلوش رو بسوزونن... و وقتی آروم شد متوجه شد که حالت صورت نامجون تبدیل حالت گرفته ای شده که باعث شد خود جین هم اخم کنه.

نامجون ساده شروع کرد:" به عنوان یه ناخدای دزدان دریایی، وقتی قصد داری کسی رو بشکنی، باید درست به جایی ضربه بزنی که بیشتر از همه برای اون شخص دردناکه... این راحت تر می شکنت شون و به راحت تر قابل کنترل میشن."

جین کمی مکث کرد. . . حالا می تونست بفهمه... اما اگه نامجون اون حرف ها رو فقط برای شکستن غرور شدید جین گفته بود، پس یعنی... یعنی جین واقعا برای نامجون مهم بود؟؟؟؟

" واقعا من برات مهم هستم؟"

نامجون با سوال جین نفس عمیقی گرفت و به سمت دیگه ای نگاه کرد:" تو برای من فقط یه مهره از بازیم نیستی جین ..." و در حالی که تیکه ای از موهای جین رو پشت گوشش می ذاشت یه لبخند خیلی نامحسوس زد.

Pirate Prince Namjin Ver.Where stories live. Discover now