Who are you ? [تو‌کی هستی؟]

4.7K 365 88
                                    

در ماشین گرون قیمتشو محکم بست و به سمت آسانسور پرواز کرد
به ساعت مچیش نگاه کرد
-شت.... دیر شده
ساعتش ۰۸:۰۸ صب رو‌نشون‌میداد
و اون یه جلسه خیلی مهم‌ داشت امروز و بخاطر ترافیک و اینکه رو لباسش بخاطر خدمتکارش قهوه ریخته شد دیرش شده بود
مطمئن بود اون‌دختر رو‌اخراج میکنه اگه این جلسه مهم رو از دست بده

در آسانسور باز شد و‌به سمت میز منشی هجوم‌برد
-اتاق جلسه کجاست
دختر با دیدن مرد چند بار پلک زد و محو جذابیتش شده بود
نصف عمیقی کشید و دست کشید تو‌موهاش
-خانوم محترم پرسیدم اتاق جلسه کجاست؟
بلند تر گفت تا دختر به خودش بیاد
•همراهیتون‌میکنم
از پشت میزش بلند شد و‌مرد دنبالش راه افتاد و در زد
•‌ قربان ... ببخشید مزاحم شدم ولی مهمونتون رسیدن
از جلو در کنار رفت تا مرد وارد شه
-صبح همگی به خیر
سعی داشت استرسشو پنهان کنه
+صبح؟
پورخندی زد
+میدونستین آقای مالیک‌که شما ۱۰ دقیقه تأخیر داشتین؟
در حالیکه نگاهش به ساعتش بود گفت و اخم‌ریزی رو‌پیشونیش بود
زین وارد اتاق شد و‌منشی در رو‌بست
سمت‌میز رفت
-بله و‌بابتش متأسفم و...
صندلی رو‌به رو‌ اون مرد رو‌کشید و‌نشست
-شما کی هستی؟
با لحن‌حرص دراری گفت
+هری... هری استایلز مالک‌ این شرکت
از خود‌راضی جواب داد جوری که زین حس میکرد فک‌ پایینش رو‌زمین افتاده و بخاطر سوالش احساس پشیمونی میکرد ...
اون‌فکر میکرد هری استایلز باید یه مرد میان سال با موهای خیلی بور باشه نه یه پسر جوون ۲۵ ساله
دستی رو‌ته ریشش کشید و از جاش بلند شد
دستشو به سمت مرد رو به روش دراز کرد و هری دستشو گرفت
لبخند زد
-خوش بختم ...
+همچنین آقای مالیک
دستشو کشید عقب و اشاره کرد تا بشینه و زین رو‌صندلیش جا گرفت

دستشو به دسته صندلی تکیه زد و تو‌این فکر بود که چطور باید رفتارشو جبران کنه
چون‌هم تأخیر داشت و هم خیلی گستاخانه تقریباً باهاش حرف زده بود

اون هری رو فقط از دور میشناخت ... به وسیله ی وکیل ها و‌مشاوراش ... تا به حال خودش باهاش ملاقتی نداشته بود و این اولیش بود که بنظر خودش بدتر ازین نمیشد پیش بره

+نظر شما چیه آقای مالیک ؟
روان نویسش رو‌تو‌ دستش میچرخوند
همه حضار تو سالن به زین نگاه کردن
-بله ... بله من کاملاً موافقم باهاتون
+خب دوستان ... پس تبریک میگم
پرونده رو کشیدجلو و اولین امضا رو زد و روان نویسش رو‌گذاشت روکاغذ و به سمت زین هلش داد
روان نویس رو‌ورداشت و جاهایی ک باید امضا میکرد رو امضا زد .

از پشت میز بلند شد و به تقلید از اون هری هم بلند شد و باهم دست دادن
بدون اینکه متوجه بشه روان‌ نویس هری رو‌تو‌جیب کتش گذاشت

بقیه افراد سالن رو‌ ترک‌ کردن و هری و زین موندن
-امروز برای ناهار وقت داری ؟
میز رو‌دور زد و رفت کنار هری
+برنامه امو‌چک میکنم ... بهتون خبر میدم
-با من راحت باش ... زین صدا بزن منو
+اوکی ... هرچی تو‌بخای ... زین
لبخند زد و‌به سمت در خروجی رفت
-منتظر تماست هستم ...هری
قبل اینکه اتاق رو‌ ترک کنه گفت و هری اتاق رو‌ترک کرد

-مغرور ...
دست کشیدتو‌ موهاش واز اتاق خارج شد
سمت میز منشی رفت ودختر دوباره دست پاچه شد ...
یه کارت از تو‌جیب بالایی کتش دراورد و سمت دختر گرفت
-این شماره منه ...
کارت رو رو میز گذاشت و دید که دختر داره غش میکنه از خوشحالی انگار
-لطفاً بدش به رئیست ... هری استایلز
به کارت اشاره کرد با انگشتش و لبخند جذابی زدوقتی دید دختر وا رفته
-روز خوش
با همون لبخند اونجا رو‌ترک کرد

***

آروم چندتا ضربه به در زد و بعد از شنیدن اجازه ورود وارد اتاق شد
•قربان... خسته نباشید
سمت میزش رفت و کارتی که زین بهش داده بود رو رو‌میز گذاشت
•اینو‌اقای مالیک گفتن بدم به شما
هری نگاهی به کارت کرد
+ممنونم میتونی بری
کارت رو ورداشت و تو سطل آشغال کنارش انداخت
دختر زیر لب فش داد و به خودش لعنت فرستاد که چرا شماره رو قبل اینکه به هری بده خودش یادداشت نکرده
نفس عمیقی کشید «بعداً که تو‌اتاقش نبود میای ورش برش میداری...آره»
به خودش دل داری داد
+چیز دیگه ای میخوای بگی خانوم گرِی؟
•ام...نه قربان ... روز خوبی داشته باشید
لبخند زد و سریعاً اتاق رو ترک کرد

وقتی سرش گرم کاغذای زیر دستش بود ذهنش سمت مردی افتاد که امروز باهاش مواجه شد
ته خودکارشو با دندپناش گرفت و به صندلیش تکیه زد
چشاشو ریز کرد و مدام تصویر زین جلو چشماش شکل میگرفت

+جذابه... ولی خیلی گستاخه
اروم با خودش گفت و خودکارشو رو میز گذاشت و خم شد سمت سطل آشغال و کارت رو ورداشت
+آدمت میکنم زین مالیک ... فک کردی کی هستی
با نیشخند گفت و بعدم گوشیش رو ورداشت و انگشتاش رو اسکرینش شروع به حرکت کردن «ساعت ۱۲ رستوران دایمند منتظرم باش »
تکست رو‌ سند کرد و‌دوباره لم داد به صندلیش

خیلی طول نکشید که صدای تکست گوشیش بلند شد و پیام رو خوند «بی صبرانه منتظر دیدار دوبارت هستم هری.»

لبشو‌گاز گرفت بدون اینکه خودش متوجه کارش بشه
کارت زین رو تو‌جیب کتش گذاشت و‌دوباره مشغول کاراش شد .

________________________________

سلاممممممممم*-*
خوب هیستین لاولیا؟
اینم از پارت اول و میدونم خب ... اولاش همیشه اینجوریه این ولی قراره خیلی باحال شه البته به نظر خودم خیلی باحاله امیدوارم شما هم‌ کم کم هنین نظر رو‌ نسبت بهش پیدا کنید *-*
و خب اگه سوالی چیزی هست خوشحال میشم بپرسین تا جواب بدم
و خب خاستم این دفه هری رو یه آدم متفاوت تر نشون بدم
از شخصیتا خوشتون‌میاد؟
انتقاد پیشنهاد نظر هیت ... هرچی داری بگین میشنوم
و خب ووت و کامنت و معرفی به بقیه بادتون نره لطفاً🙏🏻

لاویا
💙BARRY💙

Bosses[Z.S _ Mpreg]Where stories live. Discover now