Everything is pink[همه چی صورتیِ]

2K 160 129
                                    

-بله ...بله ما امروز میریم تا خونه رو ببینیم و از شما میخوام تا من جواب قطعی ندادم به کس دیگه ای راجبش نگین ...آره به احتمال ۹۰٪ اونجا رو‌میخوایم ...باشه باشه ممنونم .روز خوش
گوشیوقطع کرد
-فک کنم خونه‌ی مورد علاقه‌اتو پیدا کردم شیرین عسل
تو‌لیست مخاطبینش دنبال شماره هری بود و وقتی پیداش کرد لبخند زد و باهاش تماس گرفت ولی سریع قطع کرد قبل اینکه بوق بزنه

-بهتره خودم برم بهش بگم
از پشت میزش بلند شد و با قدمای محکم و بلندش از اتاق خارج شد

***

چندتا ضربه‌ی آروم به در زد و منتظر ایستاد
+بیا تو
دستگیره رو‌به سمت پایین هل داد و وارد اتاق شد
+زین ...
با خوشحالی اسمشو به زبون آورد و از پشت میز بلند شد و سمت مرد رفت
صورتشو با دستاش گرفت و بوسه محکمی رو لباش کوبید
-چه خوش آمد گویی گرمی
با نیشخند گفت و هری خندید
+فقط واسه توعه
گل هارو از پشتش درآورد جلو هری گرفت

با خوشحالی اسمشو به زبون آورد و از پشت میز بلند شد و سمت مرد رفت صورتشو با دستاش گرفت و بوسه محکمی رو لباش کوبید -چه خوش آمد گویی گرمی با نیشخند گفت و هری خندید +فقط واسه توعه گل هارو از پشتش درآورد جلو هری گرفت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

-و اینا هم فقط برای توعه
+ز...ین
اسمشو زمزمه کرد و جعبه گل های رز آبی-بنفش رو از زین گرفت
+ا..اینا...خیلی خوشگلن
چشاش می‌درخشید و با هیجان رو گل‌ها میچرخید
-نه به خوشگلی تو ...ولی حس کردم خوشت بیاد ازشون
دستشو دورکمر هری انداخت و گونه‌اشو محکم بوسید
+مرسی زینی ...اینا واقعاً دوست داشتنین
برای تشکر کردن دوباره لبای مردش رو بوسید

+مناسبت خاصی داره؟
از بغل زین بیرون اومد و سمت میزش رفت
جعبه رو با احتیاط رو میزش گذاشت
رو مبل دو نفره نشست و دستشو زد کنارش تا هری کنارش بشینه
-شاید امروز قراره مناسبت خاصی بشه
+چی؟
با هیجان پرسید و کنارش نشست
-من یه خونه پیدا کردم ...با ۹۰٪ چیزایی که مد نظرته و بنظرم خوشت میاد ازش اگه اشتباه نکنم...موقعیت مکانش هم خوبه نه خیلی دوره نه خیلی نزدیک به محل کار دوتامون
+عکسشو‌داری؟
-نه بیبه ...اومدم دنبالت که باهم دیگه بریم ببینیمش
+پس منتظر چی هستی؟
از جاش بلند شد و زین خندید
-عجول
+زود باش نمیخوام از دستمون بره
-نمیره
لبخند زد و از جاش بلند شد
هری جلوتر راه میرفت و از اتاقش خارج شد
سمت میز منشی رفت
+خانوم گریِ من تا چند ساعتی بیرون کار دارم وامروز ...
به زین نگاه کرد
+هرچی قرار دارم برای امروز کنسلش کن
•بله قربان حتماً
+ممنونم ...بریم
به زین لبخند زد و دوباره جلوتر ازون راه افتاد
-چرا همشو کنسل کردی؟
+خب میخوام خونه‌ی جدیدمون رو ببینم و بریم بعدش وسایل تو خونه رو انتخاب کنیم
-اونجا تقریباً مبل‌ست
+پس حتما تغییراتی لازم داره
رفت تو‌ پارکینگ و هری سمت ماشین خودش رفت
-من میخوام برم اون خونه‌ رو ببینم ...نمیخوام مستقیم برم قبرستون
+مسخره
خندید و سوار شد
-خدا به دادمون برسه
مسخره کرد ونشست تو ماشین

Bosses[Z.S _ Mpreg]Where stories live. Discover now