I'm pregnant[من حامله‌ام]

1.9K 170 158
                                    

در اتاق رو‌ محکم تو‌صورتش ‌ کوبید و زین بخاطر شدت ضربه از جاش پرید و چشاشو بست
-خدایا ....هری بیا بیرون
از پشت در گفت و‌ دستگیره رو‌چرخوند
-شیرین عسل ...بیا باهم حرف بزنیم
در رو باز کرد و هریو روتخت دید که پشت به در دراز کشیده بود و پتو رو روی سرش انداخته بود
-عزیزم
خیلی آروم صداش زد و پشتش نشست و دستشو روجایی که حدس میزد بازوی هری باشه ،کشید
-منو ببین
پتو رو‌به آرومی پایین کشید و هری مخالفتی نکرد
-چرا عصبانی میشی آخه ؟
موهاشو بوسید
-نمیخوای باهام حرف بزنی ؟
سرشو به نشونه‌ی نه بالا انداخت و صورتشوتو بالشت فروبرد
-خب عزیزم ...انقد شیرینی و تنقلات خوردی این چند روز که حالت بد شد ...ازم انتظار نداری که باز برات شیرینی بگیریم تا حالت بد شه ؟
با مهربونی گفت
+چرا دارم
با دلخوری جواب داد و به زین نگاه کرد
+لطفاً زینی
چرخید سمتشو دستشو رو گونه‌ی مرد گذاشت و نوازشش کرد
-نمیشه بیبی ...باز حالت بد میشه و منم نمیخوام حال بدت رو ببینم
دستشو‌ دور هری انداخت و نوک دماغشو بوسید
+ددی بد
لباشو آوزون کرد و دستاشو از روصورت زین پایین آورد و روشو برگردوند
-من بدم ؟
ابروهاشو بالا انداخت و تقریباً هریو زیر خودش کشید وپاشو روپاهای هری انداخت
+البته که بدی
با همون قیافه‌ی اخمو و دلخورش زمزمه کرد و زین تکخنده‌ای کرد
محکم گونه‌ی هریو بوسید
-من به این خوبی ...همش میبوسمت
لباشو به گونه‌ی هری مالید و چندتا بوسه‌ی ریز دیگه هم رو لپش زد
+خب برام شیرینی نمیخری
با قیافه‌ی معصومی به زین نگاه کرد
+همین یه امروز ....لطفاً
با لحن بچگونه‌ای گفت و تأثیرشو رو صورت زین دید وقتی صورتش صاف شد و لبخند زد که باعث شد گوشه‌ی چشاش چین بیوفته
از فرصت استفاده کرد وسرشو بالا برد واول چونه‌ی زین و بعدم لباشو بوسید

-چرای نمیای صورتمو اصلاح کنی وبعدش موهامو کوتاه کنی؟
تو‌چشای زمردیش نگاه کرد و دید که مردمک چشای هری گشاد شد و لباشو بهم فشار داد .
+الان؟!
با تردید پرسید
-بله ...الان...همین الان شیرین عسل
بوسه‌ی محکم رو لباش زدو تو جاش نشست
+باشه
با خوشحالی جواب داد و زین خوشحال بود که بحث شیرینی هارو یادش رفت
-پس تا تو‌بیای من وسایلی که میخوایو برات میزارم تو حموم
بهش چشمک‌ زد و از تخت پایین اومد و وارد سرویس بهداشتی شد

همه‌ی وسایل مورد نیازو روی کانتر گذاشته بود
رو‌صندلی مخصو‌صی که پشتش یه سینک قرار داره و تو هر آرایشگاهی پیدا میشه دراز کشید
+اوه ...چه باحال
وقتی اومد تو گفت و لبخند زد
-بیا اینجا
دستشو سمت هری دراز کرد
+اومدم
با خوشحالی و هیجان سمت زین رفت و کنارش ایستاد
+با موهات شروع کنم ؟
-اره
+پس اول باید شامپو بزنم
ذوق زده گفت
-بیا روپاهام بشین شیرین عسل
هریو سمت خودش کشید و‌هری هم با کمال میل پاهاشو دو طرف زین گذاشت و‌ رو پاهاش نشست
+جذاب
صورت زینو تو‌دستاش گرفت و‌لپ هاشو فشار داد و لباشو که جلو اومده بود؛بوسید .
با لبخند شیرینی رولب هاش دوش متحرک رو برداشت و‌ دمای آب رو‌تنظیم کرد و موهای زین رو خیس کرد
به آرومی انگشتاش روبین موهای زین حرکت میداد
حس میکرد انگشت های زین بدنش رو لمس میکنه و باهاش بازی میکنه
خندید و لبشو گاز گرفت
+زینی ...نکن
با خنده گفت و مرد دستاشو‌ رو‌باسن هری نگه داشت و آروم فشارش داد
-نکردم
با نیشخند از خود‌راضی‌ای جواب داد
+بد
شامپو رو کف دستش ریخت و‌ اب رو بست
موهای زین رو‌با شامپو ماساژ میداد
+بوش خیلی خوبه
سمت زین خم شد تا بیشتر عطر شامپو‌رو‌استشمام کنه
زین از فرصت استفاده کرد وسیبک گلو هری که جلو لب هاش بود رو بوسید
+زیننن
دوباره خجالت زده خندید به مرد نگاه کرد
-جانم؟!
+بزار کارمو بکنم دیگه همش داری حواسم‌ روپرت میکنی
قیافه‌ی معصومی به خودش گرفت
-باشه عشق

Bosses[Z.S _ Mpreg]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora