Beach [ساحل]

2.9K 233 131
                                    

پاهاشو تکون داد ولی نمیتونست زیاد تکون بخوره
به سختی چشاشو‌باز کرد و عطر آشنایی مشامش رو‌پر کرد و‌طولی نکشید تا سرشو چرخوند و چهره غرق خپاب و‌چشمای بسته دوست پسرش رو‌ دید
فر مژه هاش یه جوری بود که انگار هیچ مشابهی نداشت
لبخند زد و صورتشو به صورت مرد کناریش نزدیکتر کرد
+زین
آروم‌صداش زد و‌با هر سختی که بود به پهلو‌چرخید و دستشو رو گونه‌ی مردگذاشت
+زینی ...
دوباره صداش زد و این دفه پلکهای زین تکون آرومی خوردن و‌هری ریز خندید نیم خیز شد و لباشو دم گوشش گرفت
+زینیِ من ...
آروم زمزمه کرد و توسط مرد کشیده شد پایین و‌محکم بغلش کرد
-جانم
با صدای خوابالودش جواب داد و هری دلش ضعف رفت برای این تُن صداش
صورتشو تو گردن مرد برد و بعد از چند ثانیه لب باز کرد
+قرار بود بریم ساحل یادته ؟
-یادمه
+پاشو‌بریم دیگه ... من حتی نمیدونم کجا آوردی منو
شکایت کرد از وضعیت و‌ از بغل زین بیرون اومد
-میبرمت بیرون ولی ...
یکی از چشاشو به سختی باز کرد
+ولی چی؟
از گوشه چشاش به. زین نگاه میکرد
-کاماننن
هریو کشید و‌تو یه حرکت دوباره اونو رو تخت خوابوند و تقریباً روش خیمه زد
+زین ...
خندید با صدای بلند و دستاشو رو سینه هاش گذاشت تا زیاد نزدیک نشه
-خودت بهتر میدونی چی میخوام
نیشخندی تحویل هری داد و ملافه رو‌یهو کشید رو سرشون و صدای بوسه های خیس و عاشقونه‌اشون تو فضا پیچید

***

+زین زود باش دیگه
غر میزد و دست زین رو گرفته بود و‌دنبال خودش میکشیدش
_من شنا بلد نیستم
دست هریو کشید
+همین جلو‌... نمیزارم غرق شی
یکم قیافه‌شو براش کیوت کرد
-اوکی
چشاشو چرخوند و دنبال هری رفت سمت آب
پشت ویلا ساحل بود و‌خصوصی چون زین اون قسمت رو با خود ویلا خریده بود و الان بخاطر اینکار عاقلانه‌اش احساس غرور میکرد که کسی نیست تا مرد جذابی که همراهش هست رو دید بزنه اونم وقتی که تقریباً لخت مادرزادِ
آبو رو پاهاش حس کرد و بخاطر خنک بودنش لبخند زد
ساحل های لس آنجلس همیشه فوق العاده بودن
هرچند زین هیچ وقت به آب انقد نزدیک نشده بود و این وجود هری بود که بهش این جرعت رو‌داده بود
هری همونی بود‌که زین رو‌ وادار میکرد چیزای جدید رو‌تجربه کنه و‌اونو به چالش بکشه ... چیزی که زین نیاز داشت تا زندگیش ازون یکنواختی قبلیش در بیاد

+دیدی اصلاً عمیق نیست؟
کلی از ساحل دور شده بودن درحالی که آب تا زیر سینه هاشون اومده بود و زین اصلاً متوجه نشده بود چون مدام مشغول دید زدن بدن هری بود
-ما...
اطرافو‌نگاه کرد و موقعیت رو‌درک‌کرد که کجا هستن
-آره ...
لبخند زد و دستشو‌از آب بیرون آورد و موهای هریو پشت گوشش زد که بخاطر دستش یکم صورتش خیس شد و لفتاب که میخورد برق میزد
-میدونی ... من اولین باره که تا اینجا اومدم ؟ هیچ وقت آب از زانوهام بالا نرفته اگه اومدم دریا
هری سورپرایز شد و لبخند خجالتی زد
-تو بهم جرعت میدی هری
صادقانه اعتراف کرد و حرف شد دلیل رنگ‌ گرفتن صورت هری
-تو‌منو به چالش میکشی...من اینو‌دوست دارم بیبه
هری حس کرد ته قلبش خالی شد وقتی زین اونو بیبه خطاب کرد
+خوشحالم ...
دستای زین تو آب راهشونو‌به سمت کمر هری پیدا کردن و اونو بین خودشون گرفتن
به خودش اجازه داد تا تو‌چشای مرد که به خاطر آفتاب اخم کرده بود و خیلی کم پیدا بود نگاه کنه
دستاشو دور گردن مرد رو به روش حلقه کرد
+توهم به من جرعت میدی زین
به موهای پریشون و آشفته اش نگاه کرد و دستشو تو‌موهای پشت سرش بوثرد و باهاشون بازی کرد
+تو‌منو خوشحال میکنی
لبخند زد و اجازه نداد لبخند زین کامل رو لباش شکل بگیره که لباشو رو مال اون گذاشت
آروم لباشو به بازی گرفت و مرد اینو‌دوست داشت
این شخصیت شیطون هری رو خیلی دوست داشت
کمر هری رو بیشتر جلو کشید جوری که شکم هاشون بهم چسبید و پسر رو یکم به عقب خم کرد تا کنترل بوسه رو به دست بگیره
لب پایینشو گاز گرفت که پسر موهاشو چنگ زد و ناله ضعیفی از گلوش خارج شد
لبشو با دندونش کشید و‌ آروم ولش کرد
به صورت پسر نگاه کرد که چقد ازین فاصله و زیر نور آفتاب زیبا تر بنظر میرسه
انگار هرچی بیشتر زوم میکردی روش زیبا تر وبا کیفیت تر میشد درست برعکس یه عکس توی گوشی...
-منو ببین ...
گوشه لباشو بوسید و با چشمای زمردی پسر رو به رو‌شد
«خدای من ... چشاش چرا انقد خوش رنگه»
تو‌ دلش تحسین کرد رنگ‌چشم هری رو و متقابلاً هری هم داشت تو دلش راجب اون چشمای کهربایی نظر میداد
هریو‌بالا کشید و صاف وایسادن
دستشو کشید و به سمت ساحل حرکت کرد
+زین
وایساد وبه عقب چرخید و درست همون لحظه هری با دستش به آب ضربه زد و مقدار زیادی از آب توصورت زین پاچید
چشاشو‌بست و‌داد زد چون یهویی بود و دستاشو جلو‌ آورد
-منو‌خیس میکنی آره؟
به صدای خنده های هری گوش میداد و‌از خنده اش حس خوبی میگرفت
بازوی هریو‌گرفت ولی لعنتی چون خیس بود‌م مثل یه ماهی از دستش لیز خورد و به سمت ساحل میدوید تو‌آب و‌زینم دنبالش میکرد
+باشه باشهههه ببخشید
با خنده میگفت و از دست زین فرار میکرد
معلوم‌بود که از کارش خوشحاله
-بلاخره که میگیرمت استایلز
نزدیک ساحل بود هری که زین به خودش جرعت داد و‌خودشو به جلو‌پرتاب کرد و‌پای هری رو‌گرفت و‌کشید که افتاد رو‌شن هایی که موج تازه اونجا میرفت
+آییی...
داد زد و بعد خندید
به پشت رو‌شن ها خوابید و‌زین از پاهاش بالا رفت و‌روش قرار گرفت
-پس فرار میکنی؟
با نیشخند گفت
صورتش زیر نور آفتاب فوق العاده پرستیدنی بنظر میرسید
چشاش بیشتر از هر موقه ای برق میزدن و طره طلایی تو موهاش بین اون قهوه ای ها چشمک میزد
خندید و دستاشو رو‌کمر زین گذاشت
+شاید زینی
لبخند زد
-کار دستم میدی با این همه شیطنتت هری
دستشو بلند کرد و آروم به نوک بینیش ضربه زد و هری بینیشو‌چین داد
+منم همینو میخوام
لب پایینشو گاز گرفت و چشاشو از زین دزدید ولی متوجه نشد که زین داره به صورتیه رو گونه هاش نگاه میکنه
لباشو رو گونه راستش گذاشت و آروم روش بوسه زد
با بوسه های کوچیک راهشو به سمت لبای صورتیش پیدا کرد و اونارو بین لبای خودش گرفت
لبای هری رو آروم با لباش بازی میداد
اونقد نرم و شیرین بودن که زین هر لحظه بیشترشو میخواست و این قرار بود با کارای بد بد تموم شه (💦)
موج نسبتاً بزرگی اونارو در آغوش گرفت و وقتی ولشون کرد صدای خنده های دوتاییشون تو ساحل پیچید
زین صورتشو تو گردن هری برده بود و میخندید
قفسه سینه هاشون روهم دیگه قرار گرفته بود پ بدن هاشون خیس
این فقط یکم‌ زیادی سکسی بود و وضعیتشونوحاد تر کرده بود
زینخیلی سعی میکردتا رو خودش کنترل داشته باشه ولی غیر ممکن بنظر میرسید
چون یه پسر با پوست سفیدی که خیسه ابه و تو افتاب زیرت دراز کشیده و انگشتاش رو‌کمر و پشتت حرکت میکنن تورو از کنترل خارج میکنه

Bosses[Z.S _ Mpreg]Where stories live. Discover now