طبق معمول این چند وقتی که با زین داشت زندگی میکرد،یکی از لباسای زین روپوشیده بودو با پاهای برهنه داشت تو آشپزخونه ازین طرف به اون طرف میرفت وبرای امشب میخواست خودش برای زین شام بپزه
این چیز عجیب و غیرمنتظره و نادری بود .
استیک هارو توفر گذاشت و تایمرشو تنظیم کرد
+That's it ...
دستاشوبهم کوبید و به سمت اجاقگاز رفت و سبزیجاتی که میخواست با استیک سروکنه رو تف میداد و زیر لب آهنگی زمزمه میکردصدای باز وبسته شدن در ورودی به گوشش رسید و زیر تابه روکم کرد و به استقبال مرد رفت
+روز بخیر مستر مالیک
-اوه ...ببینی کی باز لباس منو پوشیده
تشر زد و سمت هری رفت
دست راستشودور کمر هری انداخت و بوسه آرومی رو لباش زد
+لباس منو تونداره که عزیزم
-پس چرا وقتی من به لباست دست میزنم داد و بیداد راه میندازی و میگی " لباس یه چیز شخصی هستش و هرکس باید از مال خودش استفاده کنه وممکنه بیماری های پوستی با پوشیدن لباسای دیگران منتقل بشن"
ادای هریودرآورد و مرد چشم سبز خندید
+انقدر بدجنس نباش زینی ...
زد به سینهی مرد
+من دوستدارم لباسای تورو بپوشم حتی اگه بگن بپوشیش میمیری
-این حرف رونزن
اخم کرد و صورت هریو تو دستش گرفت
-هر کدوم که دلت خواست رو بپوش ولی دیگه این حرف رو نزن باشه؟
نگرانی شیرینی توصداش و لحنش خودنمایی میکرد
هری لبخند ملیحی زد و سرشوتکون داد
+چشم ...
صورتشوبه صورت مردش نزدیکتر کرد و دماغشو به مال زین مالید
+دیگه نمیگم زینی
آروم زمزمه کرد و لباشو رو لبای مرد گذاشت .
چند ثانیهای تو همون حالت موندن و بعد هری به آرومی عقب کشید و دستاشو دور گردن زین انداخت
+خیلی خسته بنظر میرسی
موهای مرد رو نوازش کرد
+چرا یه دوش نمیگیری و بعدم نمیای باهم شام بخوریم ؟
-اوه ...چه عجب رئیس دست به کار شدن به خودشون زحمت دادن شام درست کردن ؟
+خب...شاید چیز مهمی قراره اتفاق بیوفته ؟
-مثلاً؟
با دوتا دستاش کمر هریو گرفت و لباشو به لباش زد
+تا وقتی که دوش نگرفتی و شام نخوردیم نمیتونم بهت بگم
بدجنسانه خندید و یکم به عقب خم شد و زین محکم تر گرفتش تا نیوفته
-کامان بیبه ...این انصاف نیست
غر زدو چشاشو چرخوند
+نوپ زینی...الانم برو حم...
حرفش تموم نشده بود که دوباره لب های مرد روروی لباش حس کرد که پر از نیاز میبوسیدش و هری قبل ازینکه کار به جاهای باریکتر کشیده بشه عقب کشید
+زین ...لطفاً میگم
لباشو آویزون کرد
+برو دوش بگیر ...بعداً کلی وقت داریم برای این کارا
-ولی من الان میخوامت
دستشو رو باسن هری گذاشت و فشارش داد
+فاک ...محض رضای خدا ...
غر زد و خواست عقب بره که زین محکمتر از قبل نگهش داشت
-یا باهام میای حموم ...یا ...
دم گوشش رفت ولباشو به گوش هری چسبوند
+یا؟
به آرومی سوال کرد ومرد لب زد
-همینجا رو جزیره خمت میکنم و به فاکت میدم نه یه بار،...
هریو بالا کشید و دستشو تو باکسرش برد و باسنشومحکم تر فشار داد وناله آرومی کرد
-نه دوبار...
دست دیگشوهم برد تو باکسرش و باسنشومالید
-بلکه تا وقتی که جون داشته باشم...بفاکت میدم
تیکه آخر رو با لحن سکسی و خاصی گفت که باعث لرزیدن هری شد.
به کت زین چنگ انداخت
+بزار...برم گاز روخاموش کنم
خجالتزده گفت و زین لبخند پیروزمندانهای بهش زد و دستاشو از باکسرش درآورد
-منتظرم بیبی
با نیشخنده آزار دهندهای حرفشوهمراه کرد.
YOU ARE READING
Bosses[Z.S _ Mpreg]
Action-تو رئیس من نیستی ... +چرا هستم؛ هم توتخت هم تومحل کار من رئیستم کیوتی Highest ranking #1 zarry #1 stylik #1 zarrystylik #1 lgbtfiction #1 gayromance #2 romance #16 zaynmalik #4 onedirection