Rosie Stylik[رُزی استایلیک]

1.8K 163 79
                                    

کلید رو‌انداختدو در رو باز کرد
-عزیزم خونه ای؟
جوابی نگرفت
رفت تو آشپزخونه و خرید هایی که کرده بود رو‌کذاشت رو جزیره
-هری ...بیبه؟
دوباره صداش زد و جوابی نگرفت
پله هارو بالا رفت و حدس زد تو اتاق خواب باشه یا داره دوش‌ میگیره که صداشون نمیشنوه

-هی تو اینجایی؟
هری ترسید و از جاش پرید و نزدیک بود لیوان آب از ‌دستش بیوفته
+سلام ...خوش اومدی
لبخند گرمی تحویل مردش داد
-کی اومدی؟
+یکم قبل تر خیلی نیست
یکم از لیوانش آب نوشید وبسته قرص هاشو تو جیب کتش گذاشت
-اون قرصا ...
اخم کرد و هری دستشو‌رو‌پیشونیش کشید
+امروز کارام خیلی زیاد بود سر درد گرفتم ...برای همین یه مسکن خوردم
کت و شلوارش رو‌ درآورد و قشنگ رو چوب رختی آویزونش کرد

-مطمئنی خوبی؟
با نگرانی پرسید
به هری نزدیک شد و کمرشو گرفت و‌دستشو رو‌پیشونیش کشید
+خوبم ...فقط یه سر درد عشقم
گونه‌ی مرد رو بوسید و لبخند زد
+میای بریم دوش بگیریم؟

هری دید که گوشه‌ی لب زین بالا رفت
+زیننن
غر زد و‌آروم زد به سینه‌اش
+گفتم دوش بگیریم
-باشه من که چیزی نگفتم
خندید و مثل هری کت و شلوارش رو دراورد و آویزون کرد
عادت های وسواسی هری تو این دو هفته روش تأثیر گذاشته بود و تا حدود زیادی مثل اون رفتار میکرد
-همشو در بیار تا من برم حموم رو آماده کنم
گونه ی هریو بوسید ورفت تو حمام و صدای آب به گوشش رسید
نفس عمیقی کشید و لباساشو درآورد
برای خودش و زین لباسای تمیز گذاشت رو تخت و حوله هارو با خودش برد تو حموم

-این دفه دوست داری چه رنگی باشه؟
به آب اشاره کرد و هری یکم فکر کرد
+بنظر بنفش خوبه هوم؟
-عالیه
از تو یکی از کشو های سینک که پر بود از بمب های حموم یه بسته‌ی بنفش رنگش رو برداشت و تو آب خالیش کرد
+واو ...این خیلی قشنگه
باکسرشو درآورد و‌تو سبد انداخت و آروم رفت تو آب نشست
+بیا زینی
یکم خودشو جلو کشید تا مرد بره پشتش بشینه و هری تو آغوشش لم بده

زین هم باکسرش رو‌درآورد و‌مثل هری توسبد رخت چرکا انداخت
پشت هری نشست و پاهاشو باز کرد
-بیا اینجا عشق
شونه‌های هریو گرفت و کشید عقب
تو بغل زین لم داد و دستاشو گرفت و اونارو دور خودش پیچید
+چقد خوبه اینجا
پشت سرشو به شونه‌ی زین تکیه داده بود
-توخود آرامشی ...
گونه‌ی هریو طولانی بوسید و دید که لباش به خنده باز شد
+زینی
چشاشو‌باز کرد و به نیم رخ بی نقص مردش نگاه کرد
-جانم ؟
انگشتاشو لابه‌لای انگشتای هری گذاشت و اونارو توهم قفل کرد
+منو ببوس
-با کمال میل
خم شد و لباشو به لبای پسر چسبوند و آروم لباشونو روهم دیگه میلغزید
دستاشو محکمتر دور هری پیچید
دلش برای مزه لباش تنگ شده بود
از صب نتونسته بود هریش رو ببوسه
بهترین چیز بعد از یه روز کاری سخت نشستن تو‌وان آب گرم با معشوقش بود

Bosses[Z.S _ Mpreg]Where stories live. Discover now