part7

949 229 109
                                    

همه چي براي زين مبهم بود. همه چي غيرواقعي بود اما آشنا بنظر ميرسيد. صداي داد شنيد، داد عجيب، انگار يكي از زير آب داد ميزد.

زين فرياد زد و مشتشو به در چوبي كوبيد. چيزايي كه نميتونست به زبون بياره رو داد ميزد. حالت تهوع داشت. صداي خنده ميشنيد. خنده اي پر از ديوانگي. اين خنده خيلي آشنا بود.

زين داشت پرواز ميكرد. پروازي كه نتيجش سقوط بود. سقوط تو يه چاه بي پايان و تاريك.

تو يه استخره، نفسشو به زور نگهداشته. اما اين استخر فرق داره، نارنجيه! استخرا كه نارنجي نيستن، هستن؟
سعي ميكنه بياد رو آب،‌بازوهاشو حركت ميده اما يه مايع غليظي اونو به سمت خودش ميكشه. كمك ميخواد اما كسي صداشو نميشنوه.

قلبش داره ميكوبه، به گريه ميفته، حس ضعف همه جاشو پر ميكنه تا اينكه بوي خون خودش رو حس ميكنه...

خون اطرافش ناپديد ميشه، با سرفه رو يه زمين سرد ميفته. چرا تموم نميشه؟
دو تا چشم سرخو ميبينه كه داره بهش نزديك ميشه، براش آشناس. لبخند ميزنه، لبخندش محو ميشه، پا ميشه و به سمتش ميدوئه ولي چرا نميرسه؟ انگار رو تردميله.

ميفته رو زمين بدنش خورد ميشه. داد ميزنه اما بدنشو میبینه که داره خاكستر ميشه. اون مرد ميخنده، زين با گريه التماس ميكنه تا تموم كنه. به سمت در كشيده ميشه.

زين يه زن ميبينه، با گريه سرشو تكون ميده، نميخواد بذاره بياد تو. بهش التماس ميكنه اما جواب نميده.
حس ميكنه تو يه حباب كوچيك و سرد و تاريكه. از اون مرد و زن متنفره، نميدونه چرا ولي متنفره.

زين وحشتزده با عرقاي رو صورتش از خواب ميپره. حس ميكنه تو يه آغوش گرمه سرشو رو سينش تكيه ميده. اين بازوها! بلافاصله ليامو تشخيص ميده. تا وقتي ليام اشكاشو پاك كنه نفهميده بود داره گريه ميكنه. بدنش از ترس ميلرزه، ليام به بوسه ي آرامش بخش رو گونش ميزنه

_چيزي نيست، چيزي نيست، من اينجام

زين دوباره به گريه ميفته. ليام بي سرو صدا خم ميشه و بازوهاشو دور كمر زين ميكشه. پيرهنش از اشكاي زين خيس ميشه ولي كي اهمت ميده؟

زين هنوز ميتونه خون خياليو رو بدنش حس كنه. ميلرزه، حس ميكنه اونا براي هميشه تو ذهنش حك شدن. غرق سكوت بودن، تنها چيزي كه شنيده ميشه هق هق زين و آه كشيدن ليامه.

ليام صداي دادشو از هال شنيده بود. چند روز بود كه تو هال ميخوابيد تا به زين يه فضاي شخصي داد باشه. هيچ اعتراضي نداشت. خوشحال بود براي يه بارم كه شده زين رو يه تخت راحت خوابيده. ليام سكوتو ميشكنه

_ خواب بد ديدي؟

زين فقط آه ميكشه

_ ميخواي راجع بهش حرف بزني؟
+نه

ليام چند دقيقه ديگه زينو نگهداشت تا حالش بهتر شه.
زين رو سينه ي ليام خوابش برده بود و بنظر ليام اين قشنگترين چيزي بود كه تاحالا ديده. ليام آروم زينو روتخت ميذاره.

_ليام
+زين
_ميشه امشب پيشم بموني؟

زين تاحال تو آغوش هيچكس احساس امنيت نكرده بود.
ليام لبخند زد و درست كنار زين دراز كشيد. اونا فاصلشونو حفظ كردن، نميخواستن براي هم مزاحمت ايجاد كنن. اما بهم نزديك و نزديك تر شدن. ليام بازوهاشو دور كمر زين پيچيد و زين صورتشو به سينه ی ليام فشار داد.

زين ديگه كابوس نديد.

پارت بعدو امشب آپ کنم؟ چون پارتای ۷ و ۸ کوتاهن!
بچه ها فف بین ۵۱۷ تا فف با تگ 1d هفدهم شده، خیلی خیلی مرسی از همتون😍😘
این پارت تقدیم میشه به hoo121sh بخاطر کامنتا و حمایتاش🥰
کامنت و وت و تگ و فالو و اَد و شِیر کردن یادتون نره💜

paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]Where stories live. Discover now