part9

873 204 68
                                    

زين و ليام رو مبل در حال تماشاي يه فيلمه اسپانيايي بودن. درمورد عشق بين يه دختر مدرسه اي و يه پسر موتورسوار. خيلي كليشه اي بود ولي وقتي دختر و پسر همديگه رو بوسيدن ليام نتونست جلوي خودشو بگيره و بالاخره به خودش اعتراف كرد احساساتش درگير شده.

زين با دقت زيرنويس رو ميخوند و پاپ كورن ميخورد، بدجوري درگير فيلم شده بود، آرزو ميكرد جاي اونا باشه.

ليام تو سكوت زينو در آغوشش گرفت و سرشو رو سينه ي خودش گذاشت. زين سرخ شد. بنظر ميرسيد بدنشون براي هم ساخته شده باشه، مثل پازل. اما زين معتقد بود براي هم ساخته نشدن و ليام عالي بود و تنها حسش به زين ترحم بود.زين يه غريبه بود، يه كف خواب چندش كه کارش کشیدن بوم هايي بود كه هيچكس ازش نميخريد.

وقتي صحنه سكسي شد افكار زين قطع شد. سعي كرد جيغي كه بين لب هاش نگهداشته بود رو كنترل كنه. نميخواست جلوي ليام خيلي بچه و بي گناه بنظر برسه. اين فقط يه صحنه ي سكسي و عادي بود. ميتونست ليامي كه بغلش سفت شده بود رو حس كنه ولي ميدونست اون آدم بالغيه و هيچكاري نميكنه. زين خوشحال بود كه بيشتر از اون نشون ندادن وگرنه معلوم نبود اون و ليام چيكار كنن.

فكر سكس زينو بهم ريخت، ميدونست اكثر مردم چيكار ميكنن، ميدونست روابطي هست كه فقط با سكس برقراره. پس احساسات چي ميشن؟

زين خودشو تكون دادو با خوردن پاپ كورن از اون دنياي بچگانه جدا شد.

تو ادامه ي فيلم يكي از اون ها بخاطر يه مسابقه ي خطرناك موتورسواري مرد. صحنه ي خيلي ناراحت كننده اي بود و زين حس ميكرد از موتورسيكلت متنفره.

قطره هاي اشكشو حس كرد و سريع پاكشون كرد. ليام قبلا اشكاشو ديده، لازم نيست دوباره ببينه. سرشو بالا گرفت و ليام رو ديد كه چشماش خيس و قرمز شدن و داره دماغشو بالا ميكشه. با دستش گونه ي ليامو ناز كرد

_ چيزي نيست ليام
+ باور كن من اين فيلمو چندبار ديدم ولي نميتونم از مرگش بگذرم.
_مرگ بدترين اتفاقه و ما نميتونيم جلوشو بگيريم.
+درسته... فيلمش چطور بود؟
_عالي
+ جدي؟
_ قشنگ بود، كاش اينطوري تموم نميشد.
+ اگه بگم قسمت دومشم هست چي ميگي؟
_نه! چرت نگو!
+اوهوم بيا ببينيم.

ليام دي وي ديش رو گذاشت.

_ الان ببينيم؟
+ آره اما اول بازم پاپ كورن درست كنيم

صداي زنگ تلفن مكالمشونو قطع كرد و ليام تلفن آشپزخونه رو ورداشت

_بله
+ ليام فاكين پين كدوم گوري بودي؟
_واو ميبينم كه حالت خوبه تاملينسون
+ تيكه ننداز. كجا بودي؟ كار ميكردي؟

ليام به زين نگاه كرد كه به طور قابل پرستشي با انگشتاش بازي ميكرد، دروغ گفت و ذرتارو تو ماكروفر گذاشت

_ شركت بودم
+ اون خانوم خوش شانس كيه كه داري دروغ ميگي؟
_ محض اطلاعت اون فقط يه مهمونه؛ حالا چيكار داري؟
+ چرا اين چند وقت گم و گوري؟
_گفتم كه، مهمون دارم.
+ و اون كيه؟

ليام بايد ميگفت؟ لويي پيازداغشو زياد ميكرد؟

_ يه پسري كه تو خيابون پيداش كردم.
+ خرابه؟
_ نه لويي، اون فقط هجده، نوزده سالشه
+با يه بچه اي كه تو خونته چه گوهي ميخواي بخوري؟
_ ميتونم بعدا توضيح بدم؟
+ شنبه شب به صرف شام و همه ي جزئيات.
_اوكي، ميبينمت
+ فعلا

شايد وقت زيادي براي زين گذاشته بود، بايد بيشتر كار ميكرد، مثلا معاون يكي از شلوغ ترين شركتاس. همه كاراش مونده بود و اين بدبختش ميكرد.

_ زين بايد كارامو بكنم؛‌ خودت فيلمو ميبيني؟

زين جاخورد ولي به روي خودش نيورد

+آره حتما، برو كارتو انجام بده.
+ مرسي زين

ليام به اتاق كارش رفت. زين سرشو تكون داد تا چيزايي كه دوست داره تو ذهنش نيان؛ مثل اينكه چقدر الان دوست داشت تا تو بغل ليام باشه...

با شروع شدن فيلم پلكاي زين سنگين شد و مثل ليامي كه تو اتاقش خوابيده بود به خواب رفت

این پارت به یه ریدر عالی Yaldaiii تقدیم میشه 🥰
کامنت و وت و تگ و فالو و اَد و شِیر کردن یادتون نره💜

paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]Where stories live. Discover now