part 16

839 183 132
                                    

ليام تو خيابوناي خلوت به سرعت رانندگي ميكرد. سرعتش انقدر زياد بود كه هرلحظه ممكن بود جريمه بشه. دست خودش نبود. استرس داشت. قرار بود با يه خلافكار ملاقات كنه. خلافكاري كه زينو تهديد كرده بود.

شايد پول رو حضوري دادن حماقت محض بود. از كجا معلوم بعد از اينكه پول هارو گرفت به ليام شليك نكنه؟! ريسكي بود ولي ليام بخاطر زين ريسكشو قبول كرده بود. ليام يه چاقوي دستي تو جيبش گذاشته بود تا اگه هري كار احمقانه اي كرد جوابشو بده.

زين اصلا خبر نداشت،‌خب، ليام اميدوار بود. چون مطمئن بود زين از اين كار خوشش نمياد. ولي اين كار برای امنيت زين بود. اگه ليام نميومد ممكن بود هري به زين آسيب بزنه و ليام اصلا اينو نميخواست، اصلا.

زين الان تو رخت خواب ليام خودشو با پتو پيچونده بود. ليام درو قفل كرده بود تا اگه نتونست از هري جدا شه . اونا نتونن برن سراغ زين. لیام زیاده فهمیده بود.

ليام از ماشينش پياده شد. مردي رو ديد كه پالتوي سياه قامت بلندشو به خوبي نشون ميداد وشال سفيدي دور گردنش پيچيده بود.

_ليام پين
+ اسممو از كجا ميدوني؟
_ تعجب نكن. تو هميشه سردر روزنامه ها و مجله هايي. "سكسي ترين بيزينس من لندن"
+ اينم هزار تات

هري پولو از دست ليام گرفت و به ليام خيره شد

+ خب؟
_ درسته
+ خوبه. كل پولتو دادم.ديگه پيدات نشه. زنگم نزن .
_ نميخواي يه چندتا چيز از زين برات بگم؟
+چه چيزايي؟ اينجا خونه كيه؟
_ خونه ي من
+ چرا منو آوردي تو خونت؟
_ چون منم رفتم خونت. خب خونه ي من خيلي نامرتبه. بريم تو بالكن.... چي دوست داري بدوني؟
+ هرچي
_ اوكي... زين نرمال بود‌، ميدوني؟ يه پدر و مادر و يه زندگي معمولي داشت ولي خب... پدرش كشته شد
+ كي كشت؟
_ نميدونم.... بعدش مامانش يه راه آسون پيش گرفت
+ چه راهي؟
_ با يه خرپول ازدواج كرد. اون قبلا زن داشت ولي بهش خيانت كرد و تركش كرده بود. دوتا پسر داشت. زينم پيش اونا زندگي ميكرد اما خيلي زود به همجنس خودش علاقه نشون داد و اون خرپول از زين بدش اومد...نميخواست اون تو خونه ي اونا زندگي كنه. چند سال بعد مامان زين مرد. همه ميگفتن خودكشيه اما مثل اينكه مرده كشته بودش.
+ خداي من... بعدش چي شد؟
_ اون تا يك سال از زين سواستفاده ميكرد....

ليام جيگرش برا زين كباب شد.

_ از هر نظر سواستفاده ميكرد و همين باعث شد که زين با يه چمدون از خونه فرار کنه. من پيداش كردم و بهش كار دادم
+ چه كاري
_ فروش
+ فروش چي؟
_ مواد. اون اين كارو خيلي خوب انجام ميداد و هيچكس بهش شك نميكرد. اما بعد از سه ماه مشتريا حسابي باهاش درگير شدن و پول منم ورداشتن. من نميخواستم زينو بكشم اما رئيسمم پولشو ميخواست.

هري كه دهن بازمونده ي ليامو ديد گفت

_ اون اين كارو فقط براي پولش ميكرد
+ رئيست كيه؟
_ بيخيال ولي واقعا اگه بخاطر تو نبود زين زنده نميموند.

ليام حوصله ای این حرفارو نداشت پس بدون خداحافظي از هري جدا شد و سوار ماشينش شد. خيلی تند ميرفت اما اين بار از رو استرس نبود از رو خشم بود.


این پارتو تقدیم میکنم به یه ریدر خوب jasmina_1d47 💜
تگ و فالو و اَد و شِیر کردن یادتون نره💜

paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]Where stories live. Discover now