part 22

875 183 92
                                    


*اسمات*

زين اون شب دلايل زيادي برا لبخند زدن داشت. مهمترينش اين بود كه دست در دست ليام داشت وارد رستوران ميشد. چون ليام تولدشو يادش بود. گونه هاي زين قرمز شده بودن هم بخاطر برف و سرما هم بخاطر اينكه ليام تو كل روز اونو بيبي وخوشگل صدا كرده بود.

شب دعواشون زين ليامو بخشيده بود و صبح كنار هم بيدار شده بودن. زين از هميشه خوشحال تر بود. ليام در رستورانو باز كرد و اجازه داد اول زين وارد شه.

ليام كمك كرد تا زين كتشو در بياره و دست خدمتكارا بده. زين ازش تشكر كرد. خدمتكار خيلي زود اون هارو به جاي رزرو شده راهنمايي كرد. يه بالكن خوشگل كه با گل و ريسه تزئين شده بود. زين شوكه شده بود

_ ليام اين خيلي خوشگله

+ همه چي براي پسر متولد

پيشخدمت منو هارو رو جلوشون رو ميز گذاشت.

+ چي ميخوري بيبي؟

زين به منوي هوس انگيز نگاهي كرد و آرزو ميكرد چند تا معده داشت تا همه رو بخوره.

_ پاستا با بيف و آب سيب

+ آب سيب بيبي؟ تو ميتوني از اسموتياي خوش مزش سفارش بدي

_ آب سيب كافيه

+ اگه بخاطر گرونيش ميگي نگران نباشا. تولدته تو هر چي بخواي ميتوني بخوري

و دست زينو گرفت

_ليام من واقعا آب سيب ميخوام

ليام واقعا ميخواست اون چشمارو ببوسه. زين چجوري انقدر خواستني بود! رابطش با زين واقعا هيجان انگيز بود ولي نميخواست تند بره. حداقل نه تا وقتي كه خود زين بخواد

گارسون براي گرفتن سفارشات اومد و كاغذ و مداد رنگي آورد

زين شروع به نقاشي كشيدن كرد و ليام غذاهارو سفارش داد. ليام به زين نگاه كرد. به اينكه از كجا شروع شد. از سس گوشه لب زين تا الان كه ديكش سفت شده بود! ليام زير لب ناله كرد

_ چي بود؟

+ هيچي. نقاشيتو ببينم

زين كاغذو نشون داد

+ درختا آبي نيستن

_ ميتونن باشن

+ كي ميگه؟

_ من.. تو دنياي من درختا آبين.

+ چرا از خط ميزني بيرون؟ خيلي آشفته اي، بذار درستت كنم

_ بيرون به اندازه ي درون مهمه. نميتونيم همه چيزو درونمون نگهداريم. بالاخره يه روزي ميزنه بيرون.

و تنها يه جمله از ذهن ليام گذشت" اون داشت خودشو توصيف ميكرد"

بعد از شام گارسون كيك كوچيكي رو ميز گذاشت.

paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]Where stories live. Discover now