قلب ليام وايساد. اون دوست خوبش لويي بود كه الان روش اسلحه گرفته بود؟_ من نميخوام بهت شليك كنم پسر.
ولي ليام حس ميكرد اين اتفاق ميفته
_ فقط چند ساعت حركت نكن
+ حركت نكنم؟ زين تو خطر افتاده و تو رو سر من اسلحه گرفتي ؟!
_ ليام بهتره عقب نشيني كني. دين ميدونه داره چيكار ميكنه
+ دين يه ديوونس كه ميخواد به زين آسيب برسونه
_ برو عقب ليام. اون يه مسئله ي شخصيه
+ وقتي زينِ من درگير شده شخصي نيست.... مخصوصا الان كه مسئله مرگ و زندگيه
_ ليام اگه جلوتر بياي ميكشمت
+ بلوف ميزني
و جلوتر رفت
_اره دارم بلوف ميزنم ولي به اين معني نيست كه نتونم شليك كنم
و اسلحشو به آرومي پايين آورد و ماشه رو كشيد
ليام چشماشو بست و رون پاشو گرفت
ميخواست دنبال خون پاش بگرده. پس چشماشو باز كرد و وقتي چشماشو باز كرد هري رو ديد كه پشت سر لويي قرار داشت و لويي رو ديد كه بيهوش شد و رو زمين افتاد.اول به كشوي بقلش جايي كه گلوله خورده بود نگاه كرد و فكر كرد هري به لويي شليك كرده ولي وقتي ديد هري چجوري اسلحشو دست گرفته فهميد فقط با ضربه بيهوشش كرده
_ خوبي؟
و بدن لويي رو كشيد تا راه باز شه
+ من خوبم. چطوري اومدي تو؟
_ در باز بود.
+ مطمئني؟
_ قفل درو شكستم. خوبه؟ چون ديدم طول كشيد تا بياي نگران شدم
+ بيخيال. بيا بريم
و اسلحه لوييو بر داشت
_ يه دقه صبر كن... دوست كيوتي داري... و چرا دوست كيوتت-
+ اسمش لوييه
_ درسته لويي... چرا ميخواست بكشتت؟
+ ميخواست به دين كمك كنه تا برنامش انجام شه
با كمك ليام لويي رو رو تخت گذاشت
_ بزن بريم
و با سرعت از خونه خارج شدن و ماشين و روشن كردن و راه افتادن
+ باورم نمیشه
_ اره خب، منم بودم باورم نمیشد، حق داری
+پس یعنی رفتارش اون اولم بخاطر این بود؟
_چکار کرده بود مگه؟
+بار اول که زینو دید رید بهش، نمیدونم از ماجرای فیلیپیس و زین خبر داشته یا بخاطر اخلاقش بود
_بعدش اوکی شد؟
+اره، ولی الان که فکر میکنم میبینم نمیتونم هیچیو باور کنم ممکنه همش دروغ بوده باشه
_اگه فیلیپس لوییو در جریان قرار داده باشه، لویی میخواسته زین رو ازت دور کنه، تا وابسته نشی مثلا
+یعنی اون کارو از رو دوستی کرده بود؟ من که نمیتونم قبول کنم، ما خیلی صمیمی بودیم میتونست بیاد باهام حرف بزنه
_البته تو تو حرف زدن خیلیم خوب نیستی، ینی... منظورم اینه که به حرفای زین که گوش ندادی، بگذریم... زین واقعا فیلیپس رو یادش نمیومد؟ چون فکر کنم باهم دیدتتون+اگرم یادش اومده باشه به من نگفت، می گفت دین ادم خوبی بنظر میرسه
_من زینو کم میشناسم ولی فکر کنم اون حرفارو بخاطر تو زده
+اون خیلی دوسم داشت، امیدوارم هنوزم داشته باشه و منو ببخشه
_ استرس داري؟
+ خيلي
به يه باغ رسيدن و ماشينو جايي دورتر پارك كردن تا تو چشم نباشه
از ماشين پياده شدن و از دري كه نيمه باز بود وارد باغ شدن
+دين!
_ چه مرگته ليام چرا داد ميزني؟ الان همشونو ميكشي اينجا
+ دين من براي زين اينجام
_ الان جفتمونو به كشتن ميدي
" اشكال نداره هري"
دين با دوتا باديگارد تو بالكن ظاهر شد
وت و کامنت و تگ و فالو و اَد و شِیر کردن یادتون نره💜
YOU ARE READING
paint (ziam, Persian Translation) [COMPLETED]
Fanfiction"خيلي آشفته اي، بذار درستت كنم" -چي رو ميخواي نقاشی كني؟ +تورو ترجمه فف paint اثر @boytoys کاور از دوست خوبم نازنین @nazanin_0 که چیزای بی نظیری مینویسه و خیلی ازش ممنونم گایز این اولین تجربه ی منه و امیدوارم دوسش داشته باشین💜 هر نقد و پیشنهادی ر...