"خيلي آشفته اي، بذار درستت كنم"
-چي رو ميخواي نقاشی كني؟
+تورو
ترجمه فف paint اثر @boytoys
کاور از دوست خوبم نازنین @nazanin_0 که چیزای بی نظیری مینویسه و خیلی ازش ممنونم
گایز این اولین تجربه ی منه و امیدوارم دوسش داشته باشین💜 هر نقد و پیشنهادی ر...
ليام به جاي زخم رو گونه ي زين نگاه كرد. با اينكه خيلي وقت از اون اتفاق گذشته بود ولي اگه دقت ميكرد اون زخمو ميديد و خب ليامم كِی دقت نمیکرد؟
كل شركت برا ليام شده و با اينكه سر ليام حسابي شلوغ بود از زين غافل نميشد يا زين به شركت ميرفت و براش ناهار ميبرد يا يه ساعتايي تو روز رو ليام برميگشت خونه و آخرين شاهكاري كه زين ميكشيد و تماشا ميكرد.
زين به دبيرستان ميرفت و قصد داشت بعد از فارق التحصيليش به دانشگاه بره و تمام مخارجش رو هم ليام ميداد. " من تو رو دوست دارم نه پولتو"
لويي هنوزم با لقب شوگرددي ليامو اذيت ميكرد. لوييو هنوز تو شركت و بعضي جلسات ميديد. ليام ديگه فكر نميكرد با لويي مثل قبل بشه. هنوزم يادش بود لويي چيكار كرده.
هري با نايل دوست شده بود و ليام فهميده بود يه اتفاقايي داره بين لويي و هري ميفته.
نایل کسی بود که بعد از راه افتادن هری و لیام پلیس و اورژانسو خبر کرده بود، چون مطمئن بود لیام هیچوقت خلاف نمیکنه پس تو دردسرم نمی افتاد. لیام زینشو مدیون نایل بود و البت سماجت خودش و هری، دوست داشت هیچوقت اون اتفاقا نمی افتاد ولی خب چه میشه کرد!
زين حافظشو بدست اورده بود و همين باعث شده بود اين سفراي درماني آخر هفته رو داشته باشن تا كاراي وحشتناكي كه دين باهاش كرده بودو فراموش كنه.
زين قوي ترين آدمي بود كه ليام ميشناخت
+ خوبي ليام؟
چند دقيقه اي بود كه خيره شده بود
_ خوبم بيا يه چيزي بخوريم
زين نوك بيني ليامو بوس كرد و خم شد و غذاهارو درآورد. ليام دستگاه mp3 رو روشن كرد تا موسيقي پخش بشه
ميخوردنو و حرف ميزدن و ميخنديدن
+ چرا زل زدي بهم؟
_ يه چيزي تو سبده. درش مياري؟
+ لوبه؟
_ نه
زين دستشو تو سبد كرد و بعد از لمس كردن دستمالا يه جعبه ي مخمليو لمس كرد. زين سريع چشماشو بست و نفس عميقي كشيد. سعي كرد به خودش بگه شايد اون چيزي نيست كه تو فكرشو ميكني
چشماشو باز كرد و دستشو بيرون كشيد و ديد دقيقا همونيه كه فكرشو ميكرد
زين در جعبه رو باز كرد و اونجا بود كه فهميد داره گريه ميكنه چون اشكاش به لبش رسيدن
ليام به عشق زندگيش نگاه ميكرد
_ زين من واقعا نميدونم چي بگم ولي تنها چيزي كه ميدونم اينه كه تو بهترين اتفاقي هستي كه برام افتاده و ميخوام بقيه زندگيمو با تو بگذرونم. من دوست دارم و لطفا منو بخاطر اشتباهايي كه مرتكب شدم ببخش. قول ميدم عوض شم و مرد بهتري-
+ نشو... هيچوقت عوض نشو
دستشو دور گردن ليام انداخت و حلقه رو ناديده گرفت
+ من دوست دارم
ليام محكم بغلش كرد و حس كرد داره گريه ميكنه. چند لحظه اي همونجوري موندن تا بالاخره ليام حلقه رو دستش گرفت
_ با من ازدواج ميكني؟
+ آره آره معلومه كه باهات ازدواج ميكنم
و دوباره پريد بغل ليام
ليام هيچوقت انقدر احساس خوشبختي نکرده بود.
كنار درياچه وايساده بودن و ليام دستشو دور شونه ي زين انداخته بود و زينم كمر ليامو گرفته بود و به بازتابشون تو درياچه كه بخاطر غروب آفتاب نارنجي شده بود نگاه ميكرد
زين بايد صفحه ي جديدي تو دفترش باز ميكرد و مينوشت
" عشق اون همه چيز منه و تنها چيزيه كه بهش نياز دارم"
و اين شروع داستان اونا بود...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
دلم نیمد عکس بالا رو آپ نکنم و عکس کاورم برا اینکه کنجکاو و نگرانتون کنم گذاشتم😂
خب این فف تموم شد ازتون ممنونم که ازش استقبال کردین، اینجا خیلی به من خوش گذشت و هر وقت میومدم توش شاد میشدم 😋
بخاطر تک تک وُت ها و کامنتا ازتون ممنونم چون حس کردم دارم یه کار مفید انجام میدم🥰
میخوام هر حرفی دارین برام بنویسین، انتقاد، پیشنهاد یا هرچیز دیگه ای💜
در آخر ازتون یه درخواست دارم، میخوام برگردین به پارتای قبل و کل پارت ها رو وُت بدین یا همون فول لایک کنین😁، یکی دو دقیقه فقط وقتتونو میگیره اما به این بوک و من کمک میکنه🌹
بازم ممنون از توجهی که به این ترجمه و من کردین، برمیگردم😍