Part4

1.2K 325 38
                                    

قدم هاشو تند تر کرد تا به قسمت باغ پر از گلی که میشه گفت قرار های اولشونو اونجا گذاشته بودن برسه

یه قرار مخفی کوچیک با همسر ایندش داشت و الان که از ازدواجشون اطمینان یافته بود می خواست اولین بوسشونو تجربه کنه

حتی با فکر لمس اون لب های سرخ دلش فرو میریخت و زانو هاش سست میشدن

دستی به موهای طلاییش کشید و به خاطر حواس پرتی راه رو اشتباه رفت و وقتی به خودش اومد که توی یک هزارتو بزرگ بود

ابروهاش بالا پریدن و چند بار دور خودش چرخید تا بتونه راهی که ازش اومده بود رو پیدا کنه

گیج از دور خودش چرخیدن پاشو به زمین کوبوند و به مغز احمقش لعنت فرستاد

با خوندن یه شعر از بچگیش انگشتشو رو به راه های هزارتو گرفت

بالاخره بعد از تموم شدن شعر پنج دقیقه ایش نفس عمیقی کشید و وارد یکی از راه ها شد

با رسیدن به شاخه های پیچکی که راه رو بن بست کرده بودن موهاشو کشید و راه رفته رو برگشت

مطمئنن تا حالا جیسو رسیده بود لعنت دیگه ای به خودش فرستاد اون الان یه قرار با نامزد دوست داشتنیش رو از دست داده بود فقط به خاطر اینکه اونقدر احمق بود که یادش رفته بود از کدوم راه به این هزارتو رسیده

***

توی الاچیقی که وسط باغ گل های سفید رنگ بود وایستاده و با کمال ارامش دستشو روی گلبرگ های گل میکشید

اونقدر محو اون شاخه گل شده بود که کاملا وجود افراد دیگه ای که میتونستن اونجا ببیننش رو فراموش کرده بود

گل رو به بینیش نزدیک کرد و اجازه داد با بو کردن اون گل باد میون موهای بازش بره و اون ها رو با خودش همراه کنه

شاهزاده در حالی که با عجله مسیر قصر شخصی ولیعهد رو طی میکرد بدون توجه به مشاور پر حرفش نگاهشو به باغ جلوش دوخت

دختر زیبایی با لطافت و وقار به یکی از ستون های الاچیق تکیه داده بود موهای مشکی رنگش توی هوا تاب میخوردند و اون رو به طرز وحشتناکی چشمگیر میکرد

بی اختیار سر جاش متوقف شد مشاور با دیدن نگاه خیره و ایستادن شاهزاده جهت نگاهش رو دنبال کرد

لبخندی زد زیبایی دختر لرد دوم زبان زد بود و انگار شاهزاده دوم سرزمین هم در دام زیبایی اون دختر افتاده بود

-مشاور لی

+بله اعلیحضرت

-اون دختر، اون کیه

مشاور لی بار دیگر نگاهی به دختر مو مشکی انداخت

+ایشون دختر لرد دوم کیم جیسو هستند اعلیحضرت

The specifled pair|VMIN✓Where stories live. Discover now