The specifled pair|VMIN✓

Part7

قطره های مزاحم لعنتی...

عینک گردش رو از روی بینیش برداشت و با کشیدن کف دستش به زیر چشاش خیسیِ اشک هاش رو پاک کرد

حالا میفهمید چرا هروقت سخنی از دوست های جیمین پیش میومد چشم های نقاش قهوه ای نورشون رو از دست داده و کدر میشدند

با یاد اوری زمانی که قلب پسرک مو قهوه ای رو با بی رحمی شکونده بود توی خودش جمع شد

دست هاش رو دور زانوهاش حلقه و با قرار دادن سرش روی پاهاش گریش شدت گرفت

-من..منِ لعنتی قلبشو شکستم قلبشو خورد کردم و با تیکه هاش وجود خودمو خراش دادم

با هق هق خفه ای لب زد گویی ماهیچه درون سینش به جای خون زهر رو به تک تک نقاط بدنش میفرستاد زهری که با رسیدن به هر نقطه به جای از بین بردنش دردِ وجودشو به رخ میکشید

با لمس سبکی که روی شونش نشست خودشو عقب کشید

سرشو به سرعت بلند کرد و با تاری دیدی که داشت چندبار پلک زد

قطره های درشت و مرواریدی اشک از مژه های کوچکش به پایین لغزیده و تیری به وجودش میزد

جونگکوک با ارامش و خونسردی ذاتیش عینک چوبی پسرو برداشت

استین لباسشو جلو کشید و با جلو کشیدن خودش اشک های مو مشکی رو پاک کرد

بینیش رو با بامزه ترین حالت ممکن بالا کشید و با چشم های کشیدهِ قرمزش به معشوقش زل زد

معشوقی که توی زندگی قبلیش عشقشون رو نجس و کثیف خطاب میکرد

-گریه به صورتت نمیاد گَتینُ

جونگکوک با لبخندی محو لب زد صورت فرشته گونه پسرش رو لمس کرده و لقبی که همیشه توی افکارش بهش میداد رو بالاخره به زبون اورده بود

مو مشکی به جای اینکه حرفی به لب بیاره تنها چشم های دلتنگش رو درون صورت نقاش گردوند چطور دلش اومده بود اینقد بدجنس باشه؟ چطوری؟ چطوری نگاه عاشقانش رو دیده و با سنگدلی تمام ردش کرده بود؟

انگشت های باریکش رو با تردید بالا برده و با لمس پوست فرد جلوش خلسه ای که توش بودند رو شکست

چشم های متعجب نقاش رو ندید گرفته و تمامِ صورتش رو با دستاش فتح کرد

+حس میکنم قلبمو برای این لمس کشتم

-چی-

قلب از اینکه نقاش حرفی بزنه دست های مو مشکی به گردنش چنگ زده و با جلو کشیدنش لب هاش رو شکار کرد

لب هایی که حالا میدونست طعمِ شکلات شیریشون طعمِ مورد علاقشه

***

کتابی که به تازگی پیدا کرده بود رو برداشت و با انداختن خودش روی تخت شروع به خوندن جملات کناره های صفحه کرد