Part30

1K 287 57
                                    

عصبی قلم رو روی برگه انداخت به پشتی صندلی چسبید و نفسش رو بیرون داد

مو طلایی به جفتش نگاه کرد میتونست اشعه‌ های خشم و کلافگی رو در اطرافش حس کنه

زبونش رو روی لبش کشید پاهاش رو لبه تخت گذاشت و به سمت همسرش راه افتاد

نمیدونست دیگه باید چیکار کنه همه چیز بهش فشار وارد میکرد کشور های همسایه تقاضای وارد کردن اجسام میخواستند تعداد مهاجر کنندگان کشور زیاد تر شده بود شورشیان تقاضای ملاقات داشتند و اوضاع روز به روز بدتر میشد

دستی روی دستِ مشت شدش نشست گرمای نفس هایی رو زیر گوشش حس کرد

-حالت خوبه؟

اه این روزها حتی کمتر به همسرش توجه میکرد این اشتباه بود یک اشتباه محض قرار نبود با پادشاه شدن از همسرش دور بشه

چشم هاش رو باز کرد دست پسر رو کشید و اون رو روی پاهاش نشوند

جیمین با بهت پلک زد دست هاش رو روی شونه های پادشاه گذاشت و به چشم های خستش نگاه کرد

و البته تعجبش زمانی بیشتر شد که دست های کشیده مرد دور کمرش حلقه و سرش روی سینش قرار گرفت

نفس عمیقی از عطر تن پسرش کشید عطر گل کیپریپدیوم.. تنها زمانی که توی جزیره اون گل کمیاب رو بو کشید فهمید عطر تن همسرش درست مثل خودش کمیاب و غیر قابل دسترسِ

انگشت های پسر لا به لای موهاش فرو رفتند پوست سرش رو مالش داد و باعث شد سرش رو بیشتر به سینش فشار بده

-تهیونگ

+هوم

تردید داشت اما نمیتونست تحمل کنه این مدت کافی نبود؟ اب دهانشو قورت داد

-من.. من میخوام گاهی از قصر بیرون برم

اه نه لطفا الان وقتش نبود به هیچ عنوان. اما جیمین که خبر نداشت داشت؟

نفسش رو بیرون داد سر از سینه پسر برداشت و دوباره به صندلی تکیه داد

+نمیشه

لب های پسر بهم فشرده شدن نگاهش لحظه ای به اونها کشیده و بعد دوباره به چشم هاش خیره شد

-چرا؟ من یک ادمم تهیونگ نه یک طوطی من میخام خانوادم رو شهر رو و فضای خارج از قصر رو ببینم

+گفتم نه

صدای پسر اروم و با تحکم بود با چند لحظه سکوت سر تهیونگ دوباره به سمت سینش حرکت کرد اما با دست هایی که شونه هاش رو به عقب هول دادند متوقف شد

-دلیلش رو بهم بگو چرا نمیتونم برم؟ نکنه..اه الهه ماه نکنه تو بهم اعتماد نداری

+چی؟ نه من..

-درسته تو بهم اعتماد نداری میترسی برم و بعد دیگه برنگردم اما من مثل تو تمام عمرم اینجا زندانی نبودم و مثل یه وسیله که فقط باید منتظر بمونه تا جفتش پیدا بشه زندگی نکردم من..

The specifled pair|VMIN✓Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon