Part26

1.2K 322 70
                                    

-نه

دست هاش رو جلوی بدنش گرفت و همونطور که به ارومی عقب میرفت با لحن هشدار دهنده ای حرف زد

-تو اینکارو نمیکنی نه نیا جلو نه

فریادش با ریخته شدن اب روی صورتش قطع شد خنده های پسر رو به روش رو میشنید قطره های اب از موهای طلاییش پایین می اومدند و در نهایت روی چمن های زیر پاشون میچکیدند

نفسش رو فوت کرد پلک هاش رو از هم فاصله داد و خیره به جیمینی که میخندید قدم جلو گذاشت

-سه ثانیه فرصت داری فرار کنی کیم جیمین

خنده های پسر در ثانیه قطع شدند مردمک های روشنش لرزیدند و با شروع شدن شمارش همسرش پا به فرار گذاشت

-یک..

-دو..

-سه

مو طلایی هنوز چند متری ازش فاصله نگرفته بود که اون هم به دنبالش شروع به دویدن کرد

بعد از پدیدار شدن بال های سفید همسرش رابطشون بهتر شده بود البته میشه گفت رفتار اون عوض شده بود دیگه نمیتونست بی توجه باشه به خنده هاش، بدنش، حرف هاش و رفتاری که با بقیه داشت ناخوداگاه بیشتر بهش نزدیک میشد

شنیدن صدای لطیف پسر هنگام کتاب خوندن، خیره شدن به چهره دوس داشتنیش زیر افتاب و البته اختصاص دادن کل وقتش به اون عادتی بود که این مدت بهش دچار شده بود اوه! و شاید اونها فراموش کرده بودند که باید فردا بر میگشتند

مدت زمان بودنشون در جزیره به پایان رسیده بود و از فردا دوباره باید به قصر بر میگشتند اما در حال حاضر کی اهمیت میداد؟ تا زمانی که به خاطر کشیدن کتاب از زیر دست جفتش و زدن مقداری مربا به گونش و البته تلافی جیمین خوشحال به دنبال هم می‌دویدند چرا باید به فردایی که مشخص نبود چه اتفاقی رخ میده توجه کنند؟

پاهای پسر کوچکتر بلاخره توانشون رو از دست دادند با کم شدن سرعتش از پشت بغل گرفته شد

میتونست نفس های تند شده جفتش رو کنار گوشش حس کنه که جمله "به چنگت اوردم گل زرد بهاری" رو زمزمه میکنه

به ارومی خندید

+تو نمیتونی تا ابد توی بغلت نگهم داری ارمانیاتور

دست های قوی تهیونگ اون رو بیشتر به اغوش کشیدند

-پس باید تبدیل به یه خار شم اون موقعه میتونم روی ساقت بشینم و هر کس که میخواست به اغوشت بکشه رو دور کنم

+اوه تو خیلی خودخواهی فرمانده

خورشید به ارومی عقب میرفت و هر لحظه به غروب نزدیک تر میشد نفس عمیقی کشید سرش رو به سر پسرش تکیه داد

-در مورد تو من میتونم خودخواه ترین موجود جهان شم گل بهاری

چشم هاش رو بست و به تن تنومند پشت سرش تکیه داد اون از خدایان متشکر بود برای تعیین کردن اون به عنوان جفت ولیعهد متشکر بود برای بهم خوردن نامزدیش متشکر بود برای اینکه قلب سرد و خشن اون رو برای ورودش باز کرده بودند متشکر بود از کل وجود پسر ممنون بود

The specifled pair|VMIN✓Where stories live. Discover now