Part18

1.2K 334 110
                                    

دست هاش رو پشتش چفت کرد با قدم های باوقار درست همانند یک ولیعهد از راهرو ها گذشت دوست داشت همسرش رو هرچه زودتر ببینه

لب هاش رو تر کرد و با پایین کشیدن دستگیره، در اتاق رو باز کرد با شنیدن خنده ریزی به عقب برگشت اون به شدت از شنیدن صدای خنده تنفر داشت دو خدمتکاری که ریز ریز میخندیدند با دیدن نگاهش ترسان اب دهانشون رو قورت دادند و از اونجا دور شدند

هنوزم نگاهش به راهرو بود در اتاق رو بست و برگشت

اوه.. اون..

چند بار پلک زد ناباور نگاهش رو به پسر درون اتاق داد جیمین مضطرب از روی صندلی بلند شد قرار بود همون اتفاق بیوفته؟ همون کار هایی که سوبین بهش گفته بود؟

لب قرمزش رو زیر دندون هاش برد و با شرم از نگاه ولیعهد و حرف هایی که دوباره به یاد اورده بود سر به زیر انداخت

تهیونگ اما هنوزم متعجب جلوی در ایستاده بود اون الان برای هم خوابی باهاش اماده شده بود؟ نگاهش رو از پایین به بالا اورد لباس هایی که در عین نشون دادن هیکل زیبای پسر هنوزم مردونه به نظر میرسیدند تاج نازک و زنجیر های اویزون که با گذشتن از کناره های پیشونیش روی صورتش نشسته بودند و البته صورت ارایش شده و تحریک کنندش همه چیز رو اشکار میساخت

گوشه لب هاش به سمت بالا کش اومدند اروم به پسر نزدیک شد با گرفتن چونه ظریفش سرش رو بالا اورد و با دقت بیشتری به چشم های لرزان و زیباش نگاه کرد

هیچ وقت فکر نمیکرد اون پسر لجباز خودش برای بودن باهاش قدم جلو بگذاره

جیمین معذب سعی کرد نگاهش رو از چشم های جفتش کنار نبره میخواست با شجاعت بهش زل بزنه و بزدل نباشه چشم های پسر اهسته پایین اومدند و لب هاش رو نشونه گرفتند

دستی رو که دور کمرش حلقه شد حس کرد با فشار یهویی که بهش وارد شد قدم باقی مونده رو هم طی و توی بغل ولیعهد فرو رفت

دست هاش ناخوداگاه بالا اومدند و برای حفظ تعادل روی سینه مرد نشستند

لب های درشتش که حالا از صورتی به قرمز تغییر رنگ داده بودند زیبا به نظر میرسیدند لحظه ای کنترلش رو از دست داد مردمک چشم هاش تیره شدند و با پایین بردن سرش لب هاشون رو بهم چسبوند

اه..فوق العاده بود بوسیدن اون لب ها حتی از بار اول هم حس بهتری رو ادا میکرد بدن پسر رو بیشتر به خودش چسبوند طبق غریزش لب هاش رو حرکت داد لب پایین پسر رو لیسید از طعم عسل پخش شده درون دهنش لذت برد و برای بیشتر چشیدنش مشتاق تر، هر دو لبش رو مکید و با حرکت به سمت تخت پسر رو مجبور کرد به پشت راه بره

چشم هاش رو بهم فشرد و پیراهن همسرش رو درون مشتش گرفت با هر بوسه ای که ولیعهد تقدیم لب هاش میکرد موجی از احساسات عجیب به بدنش تزریق میشد و حتی اون رو برای ادامه دادن تشویق میکرد

The specifled pair|VMIN✓Where stories live. Discover now