•ᝰPART 45☕️

2.1K 713 516
                                    


این قسمت رو حتما با موسیقیش بخونین

Ailee_I will come to you like the first snow

ترجمه‌ش رو انتهای چپتر براتون میذارم
...

- کیم نارا
هردوی اونها میدونستن که نارا لایق داشتن اسم "پارک" کنار اسم خودش نیست و حالا چانیول نارایی که بهش پشت کرده بود رو با اسم خودش صدا زده بود تا واقعیتی که همیشه سعی در پس زدنش داشت رو بهش بگه.

- باید اینطور صدات کنم، نه؟ دختری که زندگیش رو نجات دادم به چشمام خیره شد، بهم سیلی زد و فراموش کرد که اگه پارک چانیول نبود چه اتفاقی برای زندگی رقت‌انگیزش می‌افتاد...فراموش کردن همینقدر ساده‌ست...من هیچ انتظاری ندارم چون خوب میدونم آدما میتونن تا چه حد وقیح و ناسپاس باشن، روزی دستشون رو میگیری تا سرپا بایستن و با لبخند قدم برداشتنشون رو تماشا میکنی و روز بعد با همون دست بهت سیلی میزنن و میگن "من ازت نخواستم کمکم کنی، خودت خواستی!"...مگه همیشه غیر از این بوده؟ دنیا پر از آدمای ناسپاسِ فراموش‌کار و انسان‌هاییه که بدون‌ توقع به اونا کمک میکنن!

انگشت سوم و اشاره‌ش رو روی جای سیلیش کشید و ادامه داد:

- از ازدواج قراردادیمون چه انتظاری داشتی؟ تو قلبت رو توی رابطه‌ی دیگه‌ای جا گذاشته بودی، فکر میکنی گریه‌هات رو از یاد بردم؟ فراموش کردم که روز ازدواجمون چشمای همسرم دنبال مرد دیگه‌ای جز من میگشتن؟ میبینی نارا؟ ما هیچ تفاوتی باهم نداریم!

پوزخندی زد و همونطور که به ساعت مچیش نگاه می‌انداخت گفت:

- و درباره‌ی معشوقه‌ی کوچولوم...پسری که عاشقش بودم، بکهیونی که میپرستمش...تمام زمانایی که توی آغوشم بودی، وقتایی که ملتمسانه نگاهم میکردی و حتی بین تموم بوسه‌هامون، من به اون فکر میکردم، به اینکه با تو دارم بهش خیانت میکنم...تو هیچوقت نتونستی تصویرش رو از پشت پلکام پاک کنی...تو نمیدونستی که فقط جسمم رو داری؟ این رو وقتایی که بهت خیره میشدم از چشمای بی‌روحم متوجه نشدی؟ از لحنم که هیچ اشتیاقی برای صدا کردنت نداشت نفهمیدی و حتی بی‌میلیم برای داشتنت هم باعث نشد تا به این نتیجه برسی که من هم روزی قلب و تمام عشقم رو به کسی دادم و حالا چیزی برام نمونده تا بهت بدم؟ چی باعث شد تا به خودت این جرات رو بدی که میتونی جای بکهیون رو برام بگیری؟

چانیول میتونست لرزش هیستریک انگشتای نارا رو ببینه اما طولی نکشید تا انگشتاش مشت بشن و نارا بدون هیچ حرفی قدم برداره و ازش دور بشه و بخاطر همین اینبار ولوم صداش رو بالاتر برد و گفت:

- بازی تموم شده کیم نارا و حدس بزن کی برنده شد؟ پارک بکهیون!

نارا به قدم‌هاش سرعت داده بود و حالا بی‌توجه به صدایی که سکوت پارکینگ خالی رو میشکست، سمت ماشین مشکی رنگی میدوئید و چانیول تا زمانی که به ماشین برسه نگاهش رو روش ثابت نگه داشته بود، نمیدونست اون ماشینِ کی بود ولی میتونست حدس بزنه تنها کسی که میتونست به نارا شجاعتِ حرف زدن بده معشوقه‌ی سابقش بود!
نگاهش رو از ماشین گرفت و طولی نکشید تا متوجه ماشینی بشه که هرلحظه سرعتش رو بیشتر میکرد و بهش نزدیک‌تر میشد!
از درد گرفتن مردمک‌هاش بخاطر نور چراغ‌های ماشین تا پیچیدن درد شدیدی توی سر و تمام بدنش فقط چند ثانیه طول کشید، و زمان زیادی لازم نبود تا تصویر و صداهای اطرافش رو به خاموشی برن و قبل از بسته شدنِ کامل چشماش فقط چند تصویرِ پشت پلک‌هاش و صدای خنده‌های کوچولوش براش باقی بمونه.
با چشمای درشت شده و نگاهی که مطمئن بود عشقش رو فریاد میزد به بکهیونی که چشماش رو بسته بود تا شمع‌هاش رو فوت کنه، خیره شده بود، لبخند میزد و همزمان با خاموش شدن شمع‌های روی کیک آرزو کرد:

Hey Little,You Got Me Fucked Up [S2]Where stories live. Discover now