part5

462 135 16
                                    

{تو میگی شونه هامو دوست داری برای تکیه کردن

اغوشمو دوست داری چون همیشه گرمت میکنه

چشمهامو دوست داری چون قلبتو میلرزونه

ازم پرسیدی من چیتو دوست دارم

من همه چیتو دوست دارم لعنتی...همه چیتو

پارک چانیول29 اکتبر 2019}

-اجوما داری چیکار میکنی؟

پیرزن نگاهشو از الفای جوانو خوشتیپی که سعی میکرد از همراهی باهاش ممانعت کنه به بکهیون داد

+هیچی پسرم به این جوون میگم بیاد خونه من بهش یه دمنوش با بیسکوییتای دست سازم بدم هم باهم یه اختلاتی میکنیم هم با دخترم اشناش میکنم

چانیول با نگاهی ملتمسانه از بکهیون خواست از این دعوت اجباری نجاتش بده

بکهیون خنده ای کرد و دستش رو روی دستای اجوما گذاشت و از دستای چانیول جداش کرد با لبخند رو به خانومای محلشون گفت:خیلی ممنون از دعوتاتون و مرسی از مهمان نوازیتون ولی باید بگم این الفای خوشتیپ خودش صاحب داره و اون صاحبم بکهیونی با نمک خودتونه الانم باید بریم باز هم تشکر میکنم از همتون.بعد از اتمام حرفش بهشون تعظیم کرد

چانیول با تعجب به پاپی خوش برخورد و مودبش خیره شد جوری که در عین احترام سعی میکرد بقیه ی ادمارو از دوست پسرش دور کنه براش به شدت جذاب و لذت بخش بود

بعد از حرف بکهیون یه سریا با لبخند تبریک گفتن و یه سری دیگه از امگا های ترشیده و حسوده محلشون هم با چشم غره ازشون دور شدن

بکهیون با لبخند به سمت الفا برگشت و با دیدن نگاه خیره و لبخند شیفتش خجالت دوباره بهش هجوم اورد.دلش برای الفا تنگ شده بود و به شدت میخاست بره تو اغوشش و بوی تنش و فرومون جذابشو بو بکشه پس با سری پایین افتاده و گونه های سرخ رنگش به ارومی سرش رو روی سینه ی گرم چان گذاشت و دستاش رو دور کمرش حلقه کرد

.

چانیول لبخندش محو شد درست از لحظه ای که دیروز بکهیون رو ندیده بود تا الان حس میکرد چیزی درش گم شده حس خلاء وجودشو پر کرده بود یه جور حس پوچی ای که تا قبل از دیدن بک تو زندگیش حس میکرد

ولی الان با در اغوش گرفتن جسم ظریفش حس میکرد..

حس میکرد دیگه هیچی نمیخاد

با ارامش چشمهاش رو بست و صورتش رو داخل موهای فندقی و خوشبوش فرو کرد و تنش رو به خودش فشرد

هیچوقت فکرشو نمیکرد یه امگا کوچولو با کوچک ترین حرکات و حرف هاشو لبخنداش ادمی مثل خودش رو که حتی حوصله ی نفس کشیدنم نداشت اینطور درگیر خودش بکنه ولی این پاپی با نمک معجزه کرد.معجزه حتما این نیست که کارهای خارق العاده بکنی گاهی وقتا یه نفر میتونه با لبخندشم معجزه کنه میتونه با چشمهاش معجزه کنه میتونه به یه مرده ی متحرک زندگی و عشق ببخشه.

me after youWhere stories live. Discover now