part21

350 97 20
                                    

هااااای گایز.... چطورید بیبیا🥰
خب الان دیگه تقریبا تعداد پارتای آپ شده ی تلگرامو واتپد یکسان شد فقط فک کنم تو پارتای قبل دو قسمت رو اشتباهی با هم آپ کردم یعنی پارت قبل پارت ۲۰ بود اینم پارته ۲۱ پس قاطی نکنید یوقت فکر نکنید پارت ۲۰ آپ نشده...نه همه آپ شدن فقط به اشتباه خودم دو پارتو با هم آپ کردم
خب امیدوارم از این قسمتم لذت ببرین قشنگا❤️😘

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

{تو نهایت عشقی
نهایت دوست داشتن
و در لا به لای این بی نهایت ها
چقدر خوشبختم
که تو سهم منی
بیون بکهیون ۱۲ نوامبر ۲۰۱۹}

مقابل در ورودی ویلا ی بزرگی که از لحظه ی ورودشون به حیاط بزرگ و سرسبزش زیباییش رو تحسین کرده بود ایستاد.

اون خونه درست مثل یه قطعه از بهشت بود
روبه روی ویلا ویوی دریا بود و صدای موج های آب آرامش خاصی داشت.
پشت ویلاهم جنگل های سرسبز ججو با درختای بلندش یه محیط ناب و زیبا رو به وجود آورده بود
دلش میخاست هر چه زودتر فضای داخل خونه رو هم ببینه پس بعد از این که نگاهی به چانیول که در حال صحبت با سرایدار ویلا بود انداخت، وارد خونه شد.

واقعا عالی بود.بر خلاف اینکه نمای خوده ساختمون ویلا یه حالت کاخ مانند داشت ولی داخلش کاملا مدرن و امروزی بود.

با دیدن پنجره های قدی ای که تمامش رو به دریا بود با ذوق به سمتش دوید.

بکهیون از آخرین باری که دریا رو دیده بود ۵ سالی می‌گذشت و الان با همچین تصویری که جلوش داشت واقعا حس میکرد وسط بهشته.

با لبخند شیرینش در شیشه ای رو کنار زد و وارد بالکن شد

هوا کمی سوز سرد داشت ولی بازهم نتونست مانع لذت بردنش از این محیط بشه

گوشیش رو دروورد و عکسی از منظره ی روبه روش گرفت و برای یجی فرستاد

با دیدن پیام (کوفتت بشه) ای که یجی براش فرستاد خنده ای کرد و داخل خونه شد

چرخی دور خودش زد و با  لبخند اطراف خونه رو با نگاهش گذروند.

عاشق اون ویلا شده بود.
اگر خودش دانشگاه و کار نداشت دوست داشت با چانیول تو این خونه زندگی کنه.

با باز شدن در و ورود الفاش با لبخند به سمتش رفت

چانیول که استرس و تمام فکرو ذکرش برای امشب بی حواسش کرده بود، با پریدن یهویی امگاش به بغلش با تعجب و وحشت برای حفظ تعادلشون دستاشو دور کمرش انداخت.

چان با چشمهای گردش به چهره ی خندون جفتش خیره شد‌.لبخند روی لباش لب های خودش رو هم خندون میکرد.

-کوچولو نزدیک بود بیوفتیم

بینیش رو به گردن سفیدش کشید و با نفس عمیقی بوی فرومونش رو استشمام کرد
هومیییی کشید و با چشمهای بستش به دیوار تکیه داد.

me after youWhere stories live. Discover now